دیروز دوست دخترم را در خیابان دیدم...
این جملهای بود که نویسندهی یک وبلاگ سوت و کور داشت مینوشت. وبلاگی که کمتر کسی به آن سر میزد. البته اشتباه او این بود که آنلاین مینوشت. و اشتباه هم یک بار اتفاق میافتد. وقتی تاسف خورد که کار از کار گذشته بود و به جای دکمه پاک کردن، دکمه پست را زده بود. همان لحظه، بله همان لحظهی جادویی بود که کارت اینترنتش تمام شد. نصفههای شب بود و نویسنده بیچاره مجبور بود تا فردا بعد از ظهر صبر کند که وقتی از سر کار برگشت پستش را ادامه دهد. چارهای نبود. کامپیوتر و آباژور را خاموش کرد و رفت خوابید.
***
در فاصلهای که نویسنده خوابیده بود، در فاصلهای که بیدار شده بود، در فاصلهای که صبحانهاش را خورده و سر کار رفته بود و در فاصلهای که از سر کار به خانه برمیگشت، وبلاگ سوت و کور او به جنب و جوش افتاد. مثل آبشارهای ماتریکسی آرام آرام کدهای باینری و صفر و یکها شروع به وول خوردن کردند و در رگهای وب منتشر شدند. در این فاصله اتفاقاتی در نظرخواهی او که کانترش همیشه روی صفر بود، افتاد و افراد مختلفی بر این تکجملهی قصار، نظر دادند:
■پروانهای بدون شاخک:
خیلی مطلب زیبا و بااحساسی بود. این رابطهی پروانهای و سرشار از عشق و زیبایی که شما این قدر متوجه دوست دخترتون هستین اشک منو درآورد. شما خیلی لطیف و رمانتیک مینویسین و من خیلی از این مطلب خوشم اومد. باور کنین اینو که خوندم فوراً فهمیدم که شما چه جور آدمی هستین. خوش به حال دوست دخترتون.
■دپی بوی:
آره میدونم رفیق لابد با شوهره دیدی دپرس شدی. میدونم سر منم امده. ولشون کن ارزش ندارن اینا. هر کی میگه دوست دارم دروغه. شعلهی عشق کبریت بیفروغه... اینا همهشون اینجورین. همهشون دروغکی میگن دوست دارم بعد ولت میکنن. یه زن و دختر نیست که درست باشه همهشون نادرست و خیانتکارن.
■در آستانه فصلی سرد
تو خجالت نمیکشی؟ اسم خودتو گذاشتی مرد؟ تا کی ما باید اسیر و عبید و زنجیر دست شما باشیم؟ تو خجالت نمیکشی با یک زن محترم تو خیابون قرار میذاری؟ مگه طویلهست؟ مگه خونهی باباته؟ من میگم همهی مردا حیوونن باورشون نمیشد. بفرما اینم نمونهش تو مرد زنستیز که حقوق زنان رو اینجوری پایمال میکنی.
■مرد یک آلت است(همان در آستانه فصلی سرد البته!)
با نظر در آستانه فصلی سرد عزیز و نازنینم بسیار موافقم. ایشون از مبارزین همیشه خوب و محبوب ما هستن و هیچ وقت هم اشتباه نمیکنن. این شماها هستین که دخترای خیابونی رو درست میکنین با این رفتار و کردار احمقانهتون. یعنی چی دوست دختر؟ مگه کلفت توئه؟ مگه کنیز باباته؟ امروز دیگه زنای آزادیخواه ما به اون درجه از روشنی رسیدن که هیچ دختری با هیچ جنس مردی دوست نمیشه. همهتون رو شناختیم زنستیزای بدبخت.
■میخوامت:
به به آق نویسنده، خانومباز بودی نمیدونستیم؟ ایول ایول! شوخی کردم خوشم اومد بابا تیریپ اهل حالی که. قابل دونستی با ما بیا دوری بزنیم لاوی بترکونیم.
■ابوجهل:
الیوم خودت و دوست دخترت به اتفاق وبلاگت خونتان حلال بر کل مصلمون به خاطر اشاعهی فحشا و منکرات و نظارهی نامحرم. ما منتظریم محرم شود زمینهی شهادت و ابزار قتال مهیا شود آن وقت اشخاص مفصد فی الارزی مثل تو را به شمشیر برندهی سپاه ششم زرهی انسارالمصلمات به قتل رسانده و خانوادهات را به عزایت میفشانیم.
■....
ئه؟ اینطوریاس پس؟
■هووخشتراگشوراسپ:
به ابوجهل: اوهوی ابوجهل! مزدور کثیف رژیم فکر کردی کی هستی که بخوای غلط بکنی؟ ما از نویسندهی این وبلاگ و تمامی نیروهای آزادیخواه حمایت بیدریغ خود را اعلام میکنیم و باز هم اعلام میکنیم که از اینها نترسید اینها رفتنی هستند. ما اینجا هستیم شما نترسید. بمانید و با دوست دخترهای خود در خیابانها آزادانه بگردید. جا دارد از همینجا به شجاعت دلیرانی چون شما و ما درود بفرستم. جاوید باد ایران، زنده باد نادرشاه، پاینده باد خودمان. ضمناً هر نوع انتخاباتی را تحریم کنید.
■سریش بلاگ (نوع چسب ژاپنی ورژن جدید):
سلام میبینم که به ما سر نمیزنی؟ میبینم که لینکت تو لینکمه ولی لینکم تو لینکت نیست؟
■سپهر سهرابی
آه ای مرد غمناکانگیز خیابان
که چنین میروی غمآلود
در بیابان
تو و قلبی در خیابان مچاله شده
تو و عشقی چنین زباله شده
شعر زیبایی بود به ما هم سر بزن.
■ایضاً
منم با نظر پروانهای بدون شاخک موافقم.
■سگدهن
این احمقانهترین مطلبیه که در مورد دوست دخترا خوندم. آخه مرد حسابی تو اصلاً از دوست دختر چیزی حالیت میشه که همینجور زر میزنی تو خیابون دیدمش؟
■ZooPen
خر... گاو... نفهم... الاغ... بیشعور... وزغ... قورباغه... پلاتیپوس...
■خرچسونه
سلام دوست عزیز! انتظار به پایان رسید. وبسایت «خرچسونه» راه افتاد و در خدمت مشتاقان و علاقمندان به وبسایتهای فارسی است. در این سایت ما انواع و اقسام فال سال و ماه و ثانیه و طالعبینی آنگولایی و اتیوپیایی و عکسهای سکسی از خوانندگان و هنرپیشگان محبوب ایرانی و خارجی و کلی مطالب خفن با جوکهای جدید داریم. به ما سر بزنین وگرنه نصف عمرتون فناست. آدرس ما دبلیو دبلیو دبلیو خرچسونه دات کام.
■جاروی شکسته:
آقای نویسنده! شما همون شوهر فرنگیس خانوم نیستی؟ چشم ما روشن! حالا دور از چشم اون تو اینترنت افتادی به یللی تللی خاطرات عشقیتو مینویسی؟ اینو نمیدونی بدون: فرنگیس مثل خواهرمه. اگه اون پتیارهای که میخواد خونهی خواهرمو خراب کنه گیر بیارم میدونم چیکارش کنم. تو هم باش تا صبح دولتت بدمد.
■نقطه ته خط (!)
امیدوارم به دوست دخترت برسی، فقط تو خیابون مواظب ماشینا باشین اینور اونور رو خوب نگاه کنین. مخصوصاً الگانسای فلاشردار (;
***
دیروز دوست دخترم را در خیابان دیدم... ماشاالله چه دختر شیرین و باادبی بود. بعد از دور برایمان دست تکان داد: سلام ملیحه، سلام عمو! بعد دست ملیحه و او را گرفتم و آنها را به آن طرف خیابان بردم که مهدکودکشان بود. با دیدن آنها که خوشحال و خندان وارد مهدکودک شدند به این فکر افتادم که هی هی... عمر چه زود میگذرد، بچهها بزرگ میشوند. انگار همین دیروز بود که با فرنگیس تصمیم گرفتیم بچهدار شویم. ملیحه هم بزرگ میشود و ما هم پیر میشویم. به قول حافظ: بنشین بر لب جوی و گذر عمر ببین...هی هی...
نویسنده وبلاگ اینها را تایپ کرد و پس از آنلاین شدن وارد وبلاگش شد تا آن را پست کند. ب
ای ول بابا خیلی با حال می نویسی
به منم سر بزن
به هر دری که زدم سری شکسته شد
به هر جا که سر زدم دری بسته شد
نه دگر در زنم به سری نه دگر سر زنم به دری
که روح در به درم از سر و در زدن
خسته شد ........
خیلی توپ بود کلی حال کردم
ذهن خلاقی داری پسر جدن جالب بود موفق باشی.
حالا خداییش دوست دخترتو دیدی؟ (:۰