کسانی که تجهیزات دریافت تلویزونهای خارجی را دارند(که از قضا بسیارند)به حتم در سالهای اخیر مهمان تازه ای در خانه یشان راه یافته .مهمانی که شاید زیاد هم خوانده نباشد:"تلویزیونهای فارسی زبان لس آنجلسی."
شاید آنروزی که اولین تلویزیون فارسی زبان حدود 6 سال پیش پا به عرصه رسانه گذاشت هیچ کس از آینده آن تصور روشنی نداشت .اما پس از مدت زمان کوتاهی این تلویزیونها سرطان گونه رشد پیدا کرده و در کمتر از 5 سال تعداد آنها به بیش از 25 رسید.
این تلویزیونها برای خود مرز بندیهای جالبی قایل شده اند بخشی از آنها که به پخش موزیک وفیلمهای نخ نما شده می پردازند به "غیر سیاسی "موسوم شده اند.آنها اصرار دارند برای آنکه صاحبان کالا جرات کنند که به آنها چندرغاز پول آگهی بدهند همواره پیشوند غیر سیاسی آنها ذکر گردد.اما رسته دوم تلویزیونهای موسوم به "سیاسی "اند که از قضا بحث بر سر آنهاست.تلویزیونهایی که به اصطلاح داعیه "میهن پرستی"" نمایندگی اکثریت مردم""آلترناتیو آینده ایران"و.....را دارا هستند.
هر کساولین بار ریموت کنترل رسیور را به دست گرفته و این کانالها را مرور کند بی شک دچار هیجان ؛تعجب وتاسف بسیاری خواهد شد.
تلویزیونهای لس آنجلسی آینه تمام نمای ابله ترین اپوزیسونیست که یک حکومت می تواند داشته باشد. بی شک هر حکومتی آرزوی مخالفانی تا به این درجه احمق را در رویای خود می پروراند.جالب اینجاست که این صاحبان اندیشمند رسانه که اغلب بیش از 3دهه است که ازایران دور بوده اند مدعیند که از متن جامعه ایران امروز برخاسته و صدای در گلو خفته مردم ایرانند!وای بر ما مردم !وای بر ما که یک مجری تلویزیون که دانش سیاسی و اجتماعی او کمتر از یک دانش آموز دبیرستانی است وکوتوله ترین سیاسیون داخلی از او سر و گردنی رشید ترند میکروفون به دست گیرد و لجن پراکنانه برای آینده من وما استراتژی ترسیم کند.
باطن امر اینجاست که عقیم ترین بخش اپوزیسیون -که در لس آنجلس ساکن است-با در دست داشتن منابع مالی برای طرح خود به عنوان نیروی جایگزین می کوشند با ایجاد معبری میانبر شکاف ایجاد شده بین خود و جامعه امروز ایران را پر نمایند از سویی آنان می پندارند که با افزایش فشارهای سیاسی و نظامی خارجی بر رژیم ایران سقوط رژیم قریب و بالنتیجه سهم خواهی آنان از قدرت آتی بسته به میزان شناخت مردم خواهد بود.گاهی می پندارم که چرا مردم تا به این اندازه منفعل و بی خاصیتند که هر از راه رسیده ای آرزوهای در خورجین ریخته آنان را از دلشان می دزد .چرا هر بی سر و پایی چه داخل نشین و چه خارج نشین ادعای نمایندگی این ملت بینوا و رنج کشیده را دارد مگر این مردم چه کرده اند که تا این حد باید خوار وزبون شوند؟آیا ما را سالهای سال است که سحر کرده اند؟ چرا میراث این ملت گرسنه را تا می توانند می خورند ومی برند تازه آنهایی هم که نمی توانند و دستشان نمی رسد برای چپاول این لاشه بو گرفته دندان تیز کرده اند؟آیا ما تا ابد گناهمان این خواهد بود که فرزند ایران بودیم؟