"در کودکی بر روی درختی پیله کرم ابریشمی را که نزدیک زمان خروج پروانه بود دیدم. کمی منتظر ماندم و چون طول کشید تصمیم گرفتم به این کار شتاب بدهم. با حرارت دهانم پیله را گرم کردم تا پروانه خروج خود را آغاز کرد اما بالهایش هنوز بسته بود و لحظاتی بعد مرد..."
" بلوغی صبورانه با یاری خورشید لازم بود اما من انتظار کشیدن را نمی دانستم. آن جنازه کوچک تا به امروز یکی از سنگین ترین بارها بر روی وجدانم بوده اما باعث شد بفهمم که فقط یک گناه کبیره حقیقی وجود دارد یعنی فشار آوردن بر قوانین هستی. "
* کازانتاکیس
امان از دست این قانونها ...راستی زنبیل وردار و بیار وبلاگ شازده خانومی تموم شد