ترانه آزادی

روزمره هایی در باب اجتماع و فرهنگ و ...

ترانه آزادی

روزمره هایی در باب اجتماع و فرهنگ و ...

به جز این راهتان نیست

امروز عصر که داشتم برمی گشتم خونه دیدم توی پیاده رو جمعیت زیادی جمع شده .کنجکاو شدم که ببینم چی شده دیدم همه جلوی یه تلویزیون میخکوب شدن .تلویزیون داشت گنبد و بارگاه نشون می داد فکر کردم از این سی دی   های نوحه اس اما دیدم یارو یه مقوای بزرگ چسبونده بالای تلویزیونش که روش نوشته:سی دی سگ پناهنده به حرم امام رضا رسید.

خیلی جالب بود...این روزها هر جا که میری راجع به این سگ می شنوی.... چند روز پیش یکی از دوستان لینکی رو برام فرستاده بود که اینطور نوشته بود:"ماجرای شگفت انگیز ورود یک سگ گله و غیر ولگرد به حریم مقدس ثامن الحجج در روزهای میانی هفته گذشته زائران حرم امام رضا (ع) که مشغول زیارت در پایین پای مبارک بودند را شگفت زده کرد.

به گزارش سایت «انتخاب» از مشهد به نقل از شاهدان عینی و فیلم و عکس تهیه شده توسط دوربین‌های ‌مدار بسته حرم، در روزهای میانی هفته گذشته، زائران حرم امام رضا (ع) ناگهان با سگ سفیدی مواجه شدند که تا چند متری ضریح مطهر، پیش آمده بود و به صورت ویژه ای سرش را در درست مقابل پایین پای مبارک روی زمین گذاشته و با صداهای عجیب، گریه می‏کرد.

بنابراین گزارش، پس از آنکه یکی از دربان‌ها ‌با سگی مواجه شد که بدون سر و صدا و سری پایین افتاده، قصد ورود به حرم رضوی را داشت، از ورود او به حرم جلوگیری می‏کند.

خود دربان در این مورد به «انتخاب» می‏گوید: باورم نمی‏شد که این سگ چگونه به اینجا آمده و با هیچ مانعی رو به رو نشده است. سگ وقتی به طرف من آمد به شکل آرامی و فقط با کلمه «برو» سرش را برگرداند و بدون مقاومت از آنجا دور شد.

سگ یاد شده این بار با ورود به پاکینگ ویژه، وارد محوطه می‏شود و با مخفی کردن خود در کنار یک کمپرسی حامل سنگ (آن طور که در تصاویر دوربین مدار بسته دیده شده)، خود را به صحن‌آزادی می‏رساند.

این سگ با ورود به داخل صحن به هیچ وجه از روی فرش‌ها ‌عبور نمی‏کند و به شکلی که هیچ کس متوجه نمی‌شود (اما دوربین‌ها ‌آن را ضبط کرده اند) در حالی که به شکلی شگفت آور پشت به ضریح نمی‏کند، تا دو سه متری ضریح مطرح پیش می‏رود.

این سگ در دو سه متری ضریح زانو زده و سرش را به سنگ‌های ‌حرم چسبانده و با درآوردن صداهای عجیب، شروع به نوعی گریه و می‏کند، به طوریکه خدامی که در اطراف این سگ پس از ساعتی حلقه می‏زنند سر سگ یاد شده را خیس از اشک تعریف می‏کنند.

پس از ساعتی یکی از زائرین سگ را مشاهده می‏کند و خدام را خبر می‏کند. خدام پارچه ای را روی گردن سگ انداخته و با پهن کردن پارچه برزنتی از سگ می‏خواهند که روی برزنت برود. سگ نیز به آرامی روی پارچه می‏نشیند و اجازه می‏دهد که خدام شگفت زده، او را به داخل صحن هدایت کنند.

بنا بر گزارش، سگ یاد شده به دستور مقامات برای نگهداری به مزرعه ویژه آستان قدس رضوی منتقل شد.

ماجرای شگفت انگیز این سگ، چند روزیست که بحث داغ مردم و زائران حرم امام رضا (ع) است"

در همین بحبوحه بود که چند روز پیش روزنامه جمهوری اسلامی در مطلبی اینطور نوشت:

«توطئه وارد ساختن یک سگ به حرم مقدس حضرت امام رضا(ع) و مطرح کردن خبر آن در پایگاه‌های اطلاع‌رسانی که طی دو هفته اخیر شایعات زیادی را بر سر زبان‌ها به جریان انداخت، با کشف یک باند سودجو و دستگیری عوامل این باند، خنثی شد.
اعضای این باند، یک شیاد و دو نفر از خادمان حرم بودند که با همدستی همدیگر توانستند یک سگ را از قسمت مربوط به بانوان وارد حرم نمایند و تا نزدیکی ضریح مطهر ببرند و با فیلم‌برداری و انتشار خبر آن و تهیه سی دی اقدام به سودجویی نمایند»

اما بازنشریات گل و بلبلی وزرد که در غیاب نشریات توقیف شده به خوبی فضای اطلاع رسانی را پر طراوت کرده اند دست بر نداشته و با تیترهای عجیب و غریب به آن پرداختند:آخرین اخبار از سگی که به حرم امام رضا وارد شد و دهها تیتر دیگر که  چشم نوازی می کردند

آیا تا بحال به تقویم خود نگاهی انداخته ایم : ۱۳۸۴شمسی. ۲۰۰۵میلادی.راستی چرا و چه دستهایی در پس پرده می کوشند در دنیایی که همه چیز درآن واقعیت است مردم را به خرافه و مجاز رهنمون سازند چرا باید برای اعتقاد سازی به هر دستاویزی متوسل شویم؟ یک روز تبدیل دختر هلندی به میمون به دلیل توهین به قران یک روز گوسفند مقدس یک روز چاه یک روز سگ گریان یک روز نوریک روز دست خط ودعا ....

به کجا می خواهید برسید؟ سقف اندیشه شما کجاست؟ تا کی میتوانید منافع خود را در سگ وگوسفند وجانوران و... بجویید....به دنیا سر بزنید  ...اینگونه می خواهید فرهنگ بسازید؟تا کی می شود ارتباط را مسدود کرد؟تا کی می توانیدخدا را آنگونه که خود می خواهید بسازید؟ بگذارید هر کس به خدای خود ایمان آورد....

شما نیز خدایی دیگر گونه بیافرینید

خدایی که بینوا بندگکانی سر به راه نمی خواهد؛ خدا .نه بتی که شما می پرستید.

 

دیروز که باز می گشتم

 دیروز که باز می گشتم،
همه ی راه را آفتاب غروب می کرد.
می دانی غروب چیست؟
آن بالا، ابرها چون کوه ها می ماندند:
دیواری در افق برکشیده، سیاه در دل کویر.
می دانی کویر چیست؟
در راه بازگشت،
در تمام راه،
آفتابی دردل کویری غروب می کرد.
می دانی دل چیست؟

هر کی کمر بند نبنده خره!

 

از بحران های اخیر جمعیت پایتخت نشین در این روزها درگیری با کمربند ایمنیست...بعد از اینکه از 15 آبان ماه استفاده از کمربند ایمنی اجباری وسوار شدن بیش از یک مسافر در صندلی جلو ممنوع شد شاید خیلی ها یک نفس راحت کشیدن که آخیش بالاخره تو اینجا هم مردم قراره مثله مملکتهای متمدن از اتومبیل استفاده کنن ولی افسوس و صد افسوس که هنوز چند روز از  اجرای این قانون نگذشته بود که انواع راهکارهای جدید فرار از این قضیه باب گردید خب عجیب هم نبود اتول های مش ممدلی که تو این شهر به حرفه شریف جابجایی مسافر مشغولند اغلب بیشتر از ربع قرن عمر دارند و اصلا نه تنها کمربند ندارن بلکه به جای آن از وسایل مفید تر مثله پنکه؛کپسول آتش نشانی؛گلدانهای تزیینی؛باند استریو و...استفاده می کنند.اجرای ضربتی این طرح باعث شدکه رانندگان به فکر نصب اجباری وسیله به درد نخوری به اسم کمربندایمنی بیفتند حتما همه دوستانی که این روزها در تهران تردد میکنند با وسایلی همچون طناب؛ تسمه ؛ کش ویا نخ شیرینی برخورد کرده اند که در اتومبیل های پایتخت به عنوان کمربند ایمنی استفاده می شود.نکته غم انگیز تر اینجاست که مسافر بینوا مجبور است تا انتها این وسیله را بر روی سینه خود نگاه داردزیرا این وسیله هرگز چفت و بستی ندارد .قشر آسیب پذیر مسافر بر (یابا احتیاطمسافر کش...)که بخاطر استفاده از کمربند ایمنی متحمل زیان جبران ناپذیری شده بود با رجوع به خرد جمعی خود تصمیم گرفتند دیگر به قوانین من در آوردی تن ندهند و از این رو قضیه سوار کردن یک نفر در صندلی جلو منتفی گردید...حال آنکه تقریبا تمام ماشین های مسافر کش در قسمت پشت صندلی جلو با تیر اهنهای 14و 16 آرماتور شده بوده اند  که با وجود این پیش بینی؛ سوار کردن یکنفر در صندلی جلو کاری ابلهانه به نظر می رسید. این نتایج جمعی یاعث شد که رانندگان در صندلی جلو  مکانهای مخفی برای سوار کردن مسافر دوم تعبیه کنند آنها گاهی مسافر دوم را در زیر مسافر اول؛ جلوی پای او ؛یا خوابیده حمل ونقل می کنند.کما اینکه همه ما قبلا در تهران بارهاشاهد حمل بیش از 10 نفر با یک پیکان بوده ایم که اغلب نفر کنار دستی راننده در سمت چپ یکی ازمریدان و عشاق راننده در آن خط است و یکی از قوانین بدیهی این نوع حمل ونقل باز بودن درهاست.

خب به هر روی اجرای این طرح به خوبی توانسته به کاهش آمار تلفات رانندگی کمک کند اما بیش از هر چیز سیاست دولتمردان ما در این راستا ستودنیت چرا که آنها با تولید انبوه انواع خودرو و ورود آن به پایتخت تلاش می کنند پایتخت آنقدر از انواع خودرو مملو شود که دیگر هیچ اتو مبیلی نتواند بیش از 20کیلومتر سرعت داشته باشدشاید این معقولانه ترین سیاست برای کاهش تصادفات باشد پس به امید روزی که تهران یک پارکینگ بزرگ شود !منتظر می مانیم زیاد دور نیست!

زاویه

آقا تو رو خدا  این گوشه سفره مارو هم نفتی کن
در حالیکه همه ایرانیان منتظر بشکه های نفت بر سرسفره های خود بودند برای سومین بار وزیر پیشنهادی هم نتوانست رای لازم را کسب کند
وقتی خوب هم فکر کنیم می بینیم که حق هم با مخالفان است آخه بابا جان شوخی که نیست بردن این همه نفت در خانه مردم مگر الکیست؟ . تازه باید همه سفره ها هم بوی نفت بدهد...
من که با سفره مون از همین الان سر صفم..
آقای ریچارد دالتون ! ما اعتراض داریم ...
پریروز دوباره سفیر دولت فخیمه بریطانیای کبیر را که از بس که وزارت خارجه ما احضارش کرده دیگه رختخوابش رو دم در وزارت خارجه میندازه احضار کردیم وبه شدت به روند پایمال شدن حقوق بشر در بریطانیا و کشورهای اروپایی اعتراض کردیم...
خب سفیر روسیاه بریطانیا هم وقتی دید حتی یک نمونه از تضییع حقوق بشر در ایران گل وبلبل هم نمی تونه مثال بزنه با کمال شرمندگی قول داد هر چه سریعتر کل کشورهای اروپایی از ما در زمینه حقوق بشر پیروی کنند.
دبلیو بوش گل کاشتی جان عمت!
از امدادهای غیبی که مشمول حال ما شده این خوشبختیه که الان هم رییس جمهور افغانستان هم رییس جمهور عراق مثله بلبل فارسی حرف می زنند !جلال طالبانی رو که دیدید؟ماشالا...عجب هیبتی هم داشت...
کی فکرشو می کرد آمریکایی ها از اون سر دنیا بکوبن بیان عراق بعد صدام رو عین موش از زیر زمین بیارن بیرون اونوقت این کرد شورشیو که 30 سال تو شکاف کوها زندگی می کرد بذارن که پرزیدنت شه...حقا که جل الخالق...حالا هی بگیم آمریکا دشمنه ...آقا بده؟سربازه آمریکایی میره جلو تیر حضشو ما می بریم ...
برای سلامتی همه سربازای آمریکایی انقلاب صلوات

مونولوگی در مایه‌های کرکری

آهای! تو که صدامو نمی‌شنفی. تو که نخواستمت و اومدی حالا که می‌خوامت و نمیای، به اون بابات بگو فکر نکنه فکل می‌بنده سوار اتول از ما بهترون میشه کسیه. من این همه را رو از پایین شهر گز نکردم مجیزشو بگم. حالیته؟ بذا روشنت کنم من اهل مالوندن نیستم. یا دستو تو دسم میذاره یا چی؟ همه‌ی زندگیشو به آتیش می‌کشم. نبینم سوسول موسول کاراته‌باز مث اون دفه بریزه سرم که اگه اون دفه خط انداختم رو هیکل قزمیتشون این دفه به خاک داداشم همه‌شونو اینقد اینقد می‌کنم خودمم میرم پای چوبه‌ی دار. این چاقو رو می‌بینی؟... بذا ماچش کنم... آها این رفیق منه. می‌بینی؟ وقتی بگم بزن می‌زنه. وقتی روشنش کنم دیگه خودی و غیرخودی و بابای زید و خاطرخواه نمی‌شناسه. چش نداره ولی خیلی باوفاس. آژان پاژانشم بی‌خیال شین که تموم کلونتری و آژاناش بیان خداشونو تو گونی می‌ذارم.
فکر نکن اومدم قصه‌ی شاهزاده و گدا بگم و بشنفم. نقل این حرفا نی. منم گدا نیستم. مَردم، مرد... حالیته؟ بذا روشنت کنم تا تموم محله‌تون بدونن من ممد چریکم. گوشِت با منه؟ دماغ هر چی پیزوری و نامردای روزگارشو تو هفت تا محله به خاک مالوندم. فکر نکن اونایی که یه استکون عرق بو می‌کنن و یه گوشه ماسیدن پشت سرم کُرکُری می‌خونن خیلی بارشونه. نه، از ترسشونه. وگه‌نه اسم ممد چریک رو می‌شنفن ته دلشون زرد کردن. ملتفتی؟
حالا توام به بابات بگو مردونگی این نیستش که جلو مردم افاده بذاری و پشت سر خونشونو بکنی تو شیشه. ما چی داداش؟ اهل این قرمساق‌بازیا نیسیم. ماییم و یه ننه که سند خونه‌شم به پای ما گذاشته. فدات بشم ننه که تنها تو رفیق باوفایی. یه روز گریون اومد گفت ممد بسه دیگه. بسه، بسه، بسه... دس وردار از این کارات. دیگه باهاس تا کی بسوزم؟ گفتم ننه به خاک پدرم دیگه نمی‌کنم. گفت بگو به اروای داداش؟ گفتم نوکرتم، به خاک داداش نمی‌کنم. رفتم براش یه چادر گلی خریدم باهاش آشتی کردم. همون روز خوردیم به پست یه ژیگولوی نسناس که داشت متلک می‌گفت به دخترای محل. دیگه داشت رو اعصابم را می‌رفت. قسم شکوندیم و زدیم تیزیش کردیم و تنبونشم کشیدیم رو سرش. رفتیم کلونتری. نامرد رضایت نمی‌داد. ننه‌هه اومد چادر گل‌گلیه‌م سرش بود. آخرین پولشو مچاله کرده بود گذاشت تو دس اون نامرد تا رضایت داد. بیرن اومدنی تکیه داد به کیوسک دم کلونتری و آهی کشید که جیگرم آتیش گرفت. نگو کیوسکه رو تازه رنگ کرده بودن. چادره رنگی شد. دِ لامصب مروتتو شکر که از ما خیری ندیدی.
اونم از داداش ما که معلوم نشد سر چی اعدامش کردن. همین‌جوری مفت مفت رفت زیر خاک. کارشم فقط کتاب خوندن بود. خیلیه قتل نکرده باشی و اعدامت کنن. من که حالیم نی ولی ننه‌هه هر شب کتاباشو با اشکاش خیس می‌کنه. سواد نداره ولی انگاری با کتابا حرف می‌زنه. بوشون می‌کنه. می‌گم ننه بسه دیگه. دیگه چش برات نمونده اینقده ماتم گرفتی. دِ خداسگ بسه دیگه اینقده تولکمون نکن.
حالا اینم از تو که نمی‌دونم چه جوری اومدی میخ کوبیدی رو دل مایی که این‌طور گرفتار بی‌کسی شدیم. درد خودم کم نبود؟ تو دیگه چرا گرگم به هوا می‌کنی با دل ما؟ امشب این قد می زده‌م که اقلکن نطقم برا تو وا شه. ولی فکر نکن الان مستم هیچی حالیم نی. فکر نکن من تو خودم گم و گور شدم.الان خود خودمم. ملتفتی؟
یادته به من گفتی مردم می‌گن تو لاتی؟ ولی لات بودن خودش هنره. خیلیا ادعای لاتی و لوطی‌گری دارن. اما پله پله باهاس برسی به این مرحله. باهاس زخم بخوری، می‌فهمی؟ زخم. باهاس پشت این روزگار ناکس رو به خاک بمالونی تا بهت بگن لات... باهاس برسی به مرحله‌‌ی تحمل درد بعد تازه روت بشه بگی که چی؟ لاتی. می‌فهمی؟ لات کتره‌ای که نمیشه. میشه؟
فکر نکن مستم دری وری می‌گم. گاس پیش تو دری وری باشه ولی خودم می‌دونم چی‌می‌گم و چی می‌خوام. الان خودِ خودمم. بارون میزنه، رعد و برق میزنه. دلم به خدا یه گوله آتیشه. این منم همون لاتی که یه تنه محله رو تعطیل می‌کردم. این منم که تو این زمونه‌ی بی‌خدا هزار دفه زخم خوردم و آخم درنیومده. ولی کی گریه‌ی منو دیده بدمصب که این‌جور همچی خنجر به قلبم می‌زنی؟ مستم نباشم پامیشم میام بیرون دم خونه‌تون تا صبح اسمتو تو این کوچه‌های تاریکِ بی‌مروتِ شب‌زده، عربده می‌کشم.

چریک ها تنها می میرند (۱)