سعید قرقی لوطی گذر فیل خونه و یکه بزن محله قنبر علیخان بعد از گذراندن تحصیلات خود در مقطع ابتدایی برای ادامه تحصیلات خود با اخذ پذیرش از مقطع راهنمایی به مدرسه کمال پا می گذارد . ولی در آنجا به علت اینکه معلم او را از کلاس اخراج کرده در پایان ساعت با چابکی در برابر دیدگان شاگردان مدرسه، کلاه گیس معلم را از سر او برداشته و می گریزد ... سعید بسیار زود در می یا بد که مدرسه پاسخگوی نیاز او نیست و لاجرم برای همیشه از درس و مدرسه خداحافظی می کند . در همین روزها سعید با خالکوبی یک قرقی بر بازوی راست خود به سعید قرقی معروف می شود . سعید سالها پیش پدر خود که راننده ساده ای بیش نبوده در یک تصادف دلخراش رانندگی در جاده رباط کریم از دست داده است از اینرو سعید از کودکی تنفر عجیبی از نام کریم داشته و حتی یکبار پسر همسایه که نامش کریم بوده را با تطمیع به باغهای اطراف کشانده و در آنجا با ناخن گیر سر الت تناسلی وی را مجروح می کند . دوران نوجوانی سعید پیوسته به در گیری با اوباش محلی سپری می شود و سعید از این رهگذر برای خود کسب نام می کند در همین سالهاست که سعید با هاشم حلبی آشنا می شود . هاشم حلبی جیب بر جوانیست که عرصه فعالیت او ایستگاههای مترو است . هاشم هرگز پدر و مادر ی نداشته و مهارت خود را مدیون پدر خوانده و پیشوای معنوی خود کاظم تراولتا است .سابقه آشنایی این دو به ایستگاه متروی شهید همت باز می گردد آنگاه که سعید ، هاشم را از چنگال پلیس رهانیده و پس از آنست که هاشم به گونه ای هم مرید و هم نوچه سعید می شود. هاشم ، قرقی را تشویق به ادامه پیشه جیب بری می کند لیکن سعید که به شدت این پیشنهاد را در تضاد با آموزه های خود می یابد از این پیشنهاد سر باز می زند. به ناچار آن دو برای کسب در آمد و با استفاده از ارتباطاتی که هاشم با مافیای دستفروشهای سعادت آباد می گیرد موفق به ورود به عرصه دستفروشی کبریت خانواده و بالش بادی محافظ گردن می شوند . آندو برای اجاره محل فعالیتشان روزی چهل هزار تومان به رییس صنف می پردازند.سعید و هاشم با حاصل دسترنج خود شبها به رستوران بوف شعبه لاله زار می روند و در آنجاست که سعید فریفته رقاصه ای به نام " مستانه" می شود . سعید ماجرای عشق خود را با مستانه در میان می گذارد و مستانه نیز دلباخته سعید می شود . اما سعید خیلی زود در می یابد که صاحب بوف از مستانه پنج هزار تومان سفته گرفته است . از سوی دیگر مادر سعید موسوم به ننه سعید اصرار دارد که سعید با " فتنه "دختر دایی خود که در دانشگاه آزاد واحد قائنات پرورش کرم ابریشم می خواند و سخت سعید را دوست می دارد ازدواج کند . سعید از مستانه می خواهد که با او فرار کندو پس از آنکه سعید بر سر او آب توبه ریخت او را عقد کند . مستانه قبول می کند و از سعید می خواهد که به او اجازه دهد تا آخر عمر کنیزی او را کند و کهنه بچه هایش را بشوید . در همین احوالست که هاشم نوچه سعید در قرعه کشی موسسه مالی و اعتباری انصار برنده یک پژو 206 می شود وبه پاس جبران رفاقتهای قرقی با دادن سیویچ پژو به او از او می خواهد که با کارکردن روی ماشین در مسیر پاسگاه نعمت آباد به ساوه و بلعکس سفته های مستانه را وصول کند . اما به طور اتفاقی قرقی از میان حرفهای دانشجویان دانشگاه آزاد ساوه پی بی رازهایی در مورد زندگی گذشته مستانه می برد.......
ادامه دارد....
این فیلم فارسی بود ؟ طنز بود ؟ اما خوب قشنگ بود !این آب توبه رو از کحا آوردی ؟ ;)))
خوش بگذره
باز هم دستم هرز رفت و نوشتم...!
خوب بود.
چه با مزه بود.! زود تر از گردش برگرد و ادامه اش تعریف کن.
چقد فیلم فارسی دیدی؟
بالاخره روزی رسید که دست به قلم بردی و شروع کردی به نوشتن فیلم فارسی.البته با اون همه فیلمنامه ای که برای من می ساختی اصلا بعید نبود که یک روزی بنویسیشون.
فقط خوشحالم که دیگه اینجا من نقش رقاصه تو کافه رو اجرا نمی کنم و ...
من هر گونه ارتباط بند تنبانم را با مستانه خانم رد می کنم و در مورد شکم بالا اومده ی آن خانم هم خاضرم آزمایش دی ان ای بدم!!! اگه این رو رمان می کردی آی میفروخت مگه چیه تو از م مودب پور ..فهمیمه رحیمی ... دانیل استیل و ... کمتره!!!؟؟؟ خوش باشی