امشب درازترین شبه ساله .همیشه همه واسه اونی دست وپا می زنن که با بقیه فرق می کنه.امشب هم باهمه شبا فرق میکنه فرقش هم اینه که خورشیده فرداش دیر تر بالا می آید. همیشه شب نماد سیاهی و نا امیدی بوده حکایت بزرگداشته یلدا هم شاید اینه که همه دور هم جمع می شن تا با این سیاهی پیکار کنن تا به عشق نور خورشید فردا پنجه در پنجه تاریکترین و درازترین شب سال بندازن.شبی که توی اون دل داغ و دق زده رو می شه سپرد به برفباد اون طرف درها تا شاید یه کم خنک شه.انارو هندوانه سرخ مهمان سفره هزاران ساله یلدای ایرانی بوده.
یلدایی که معنای زایش است زایشی که در پس آن خورشید بر دف سیاه و بلند شب بکوبد و بگوید که باز هم روشنی بر سیاهی و تاریکی چیره شد.
اما راستی شب یلدای اون کارتن خوابه چه شکلیه؟ شاید امشب مجبور شه واسه اینکه از سرما یخ نزنه کارتن و لحافش رو بسوزونه.....شاید.
"نادیده ترین هیبت یلدایی دی را تا دامنه ی صبح بو می کشیم
و یخ را تا مرز آشتی ناپذیر ِ شعله می گسترانیم
شب اگر باژگونه ی آرزوهایمان باشد
و تکرار نخ نمای جاودانگی مان
حتی در واپسین شب هم
باز هم
ما
بیداریم "
بعد از مدتها دوباره رفتم سینما.در کویر فیلم این روزها و باتوجه به سابقه فیلمسازی رسول صدر عاملی "دیشب بابا تو دیدم آیدا" رو ترجیح دادم.
فیلم حول مسایل یک دختر نوجوان می گردد .دختری که تصویر آن در فیلمهای صدر عاملی یک کلیشه است.
بعد از دختری با کفشهای کتانی و ترانه این سومین فیلم صدر عاملی در حوزه دختران نوجوان است .
در این فیلم نیز کارگردان می کوشد یکی از بحران های روز جامعه ایرانی را به تصویر کشد .موضوع فیلم پیرامون دختری است از نسل اخیر نوجوانان ایرانی که تا پیش از اتفاقات جاری در فیلم زندگی کاملا آسوده ای را سپری می کند .از اوضاع درسی خوب؛مادر مهربان و پدر مسولیت شناسی برخوردار است.
فیلم از نقطه ای شروع می شود که دختر گمان می برد پدرش پنهانی با زنی ارتباط دارد.این گمان همچون آتش در وجودش زبانه کشیده و تعادل روانی اش را بر هم می زند.از این پس تمام داستان حول گمانه ها و مشا هدات دختر می گذرد.
شاید شالوده فیلم که همان آسیب پذیری یک دختر نوجوان از به خطر افتادن بنیان خانواده است موضوعی واقعی و پر ابتلا باشد ولی نوع پرداخت کارگردان به شخصیت ها داستان را دچار نوعی مجاز کرده .هر چند نوع تفکرات به نمایش در آمده مر بوط به یک دختر 17ساله است ولی کارگردان نیز با ریز شدن در این تفکرات با نوجوان همراه می گردد.کارگردان با نوعی تعارف در تمام فیلم از کارکترها تصویری به زعم خود مثبت ارایه می دهد .
همچون :دختر هرگز آرایش نمی کندو معتقد است دخترانی که آرایش می کنند وضع خوبی ندارند. پدر در عین اینکه به خانواده پنهانی خیانت می کند ولی در انجام مسولیتهای خود بسیار کوشاست.مادر علیرغم دانشگاه رفته بودن در خانه مدام به شستن و پختن ورفت ورو مشغول است و....
شاید فیلمنامه در آنجا که تنها دلیل به انحراف رفتن مرد را یکنواختی و تکراری بودن فضای خانه می داند به بیراهه می رود .چرا که هرگز و هرگز یکنواختی نمیتواند بزرگترین دلیل یک مرد برای به انحراف رفتن باشد.به باور من از قضا "دلیل یکنواختی "می تواند علت کجراهه رفتن مرد باشد.
ضعف دوم داستان ارایه تصویری بی دست وپا و منفعل و مظلوم از زن و چهره همیشه خبیث و مزور و خاین از مرد است .برای من همیشه این پرسش مطرح بوده که چرا ما هر کجا می خواهیم حقوق به یغما رفته زن را یادآور شویم باید در کنارش چهره ای کریه از مرد نشان دهیم؟
مگر همواره در طرف دوم یک انحراف اخلاقی مرد یک زن قرار ندارد؟پس در ازای هر مرد فاسد زن فاسدی هم حاضر است ...
تصویر کاذبی دیگر ی که در فیلم رخ مینماید این است که هر چند این خانواده از سطح آگاهی بالای میانگین برخوردارند ولی همچنان بافتهای محکم سنت بر آنها حاکم است .هرچند مرد زیر شلوار راه راه نمی پوشد و بدنش بوی عرق نمی دهد ولی همچنان کارکرد یک مرد دهه 40 را داراست و زن نیز به همان اندازه زنهای پیچیده در چادر و فدای خانواده چشم و گوش بسته ومظلوم.
پایان فیلم نیز با ناتوانی سروته قضیه را جمع می کند و سرسری وار با خنده های آیدا که سعی می کند برای خودش زندگی کند و به پیرامون توجهی نداشته باشد رهیافتی احمقمانه ارایه دهد.
شاید این تنها اصلی باشد که بتوان در قرن حاضر بر سر آن توافق کرد:هر چارچوب و نظامی را مردم می سازند و مردم تحمل می کنند.
این را از این باب گفتم که گاه و بیگاه از نظام و دولت وچه و چه و چه ننالیم.بی تعارف بپذیریم که در این آشوبناک حاضر ما نیز نقش کمرنگی نداریم.آری درست است که میگویند احترام امامزاده با متولی آن است و حکومت به عنوان مجری و مقنن ابزار پر قدرتی برای اصلاح در دست دارد ولی تجربه نشان داده هرگز حکومتها فا صله غیر قابل تعریف با مردمان خود نداشته اند. مگر حاکمان اشغالگرکه فرهنگ وقانون دیار دیگری را سوغات سر نیزه شان می کردند.
اگر نگاه دقیق و از نزدیک به بافت فرهنگی و اجتماعی جامعه امروزمان بیندازیم شایدپاسخ بسیاری از نابهنجاری ها پیدا کنیم.
بی تعارف در مورد قوم ایرانی باید یک فرضیه نزدیک به اصل را مطرح کرد وآن اینکه: ایرانی لزوما برای انجام کارهایش فکر نمی کندو این پاسخ بی چون و چرای گذشته و حالای پر ایراد ماست.
ایرانیان به شدت انسان های مغرور و خود بین و در عین حال خود محوری هستند .به ندرت می توان ایرانی را پیدا کرد که عملی را برای منفعت جمعی انجام دهد.
ایرانیان عادت دارند به گذشته ای که هیچ درباره آن نمی دانند مباهات کنند ودر عین حال متمدن ترین و با فرهنگ ترین مردم دنیا را بی ریشه؛بی هویت و بی تاریخ بنامند.
کمتر کسی را می توانید بیابید که به سادگی قبول کند شخص دیگری هم هست که به دلایل مختلف می تواند فکر کند و چه بسا بهتر فکر کند:فرزند باید بی چون وچرا هر چه والدین او گفتند بپذیرد زیرا که آنها بزرگترند.همین.
زن کمتر میفهمد چون تاریخ این فرضیه را ثابت کرده. و........
جالب اینجاست که ایرانیان با این روحیه شخص محور خود همواره معتقند :ایرانی برای حرکت های جمعی نیاز به رهبر دارد!!بزرگی در کتابی که می خواندم حرف خوبی می زد می گفت در همه جا وقتی 3 نفربا همند به فکر تشکیل حزب و گروه و ترویج اندیشه خود هستند الا اینجا که اول به هم بهتان خاین می زنند بعد هم از هم جدا می شوند.
شاید اگر به فکر اصلاح بنیادین هستیم عاقلانه ترین کار این است که تیشه ای بر داریم خود را فرو ریزیم و خودی دیگر بنا کنیم.چند روزه کوتاه عمر را کفاف اصلاح جهان نیست.
دوران قهرمان و در پس قهرمانان رفتن سپری شده.دیگر اندیشه های مارکس و چه گوارا و کاسترو را خریداری نیست.....در کتابخانه ها میلان کوندراها و واتسلاوهابلها فرمانروایی می کنند و این یعنی این که ما نیز باید خود برای خود بیندیشنم
یادته فرهاد که می گفت :"غروب سه شنبه خاکستری بود"
دل آدم می گرفت......حالا صبح و عصروشبمون شده خاکستری. شده سیاه.
کاشکی می شد پر زد و رفت یه جای دور. یه جایی که دلیل اشکات دیگه دود ماشینا نباشه.
جایی که آسمونش آبیه مایل به خدا باشه.
. من هم مثل تو خسته ام
یعنی جای کوچک دوری هم نیست
من خودم را بردارم از دست این همه بگریزم برای خودم ؟
جایی که شبها هر بامی برای خودش یک آسمان داشته باشه.
اونجا که بشه مهره های تسبیح ستاره هارو نخ کرد.
وشب
شب چه اندازه خوب است
.....یک سکوتی دارد شب که نگو
من راهِ خانهام را گم کردهام
چرا به یاد نمیآورم؟
مرا از به یاد آوردنِ آسمان و ترانه ترساندهاند
بگو رهایم کنند، بگو راه خانهام را به یاد خواهم آورد
بفرمایید یک لیوان مرگ !
شاید این سرزمین تنها نقطه ای در جهان باشد که در آن جان انسانها بهایی ندارد شاید این سرزمین تنها نقطه ای در جهان باشد که هیچ کس در ازای مرگ انسانها پاسخگو نیست.راستی به این فکر کرده ایم به جزاین جان چه داریم ؟خوب یادم است که چندی پیش شهردار یکی از شهرهای ژاپن به این دلیل که ترنی از خط خارج شد هر چند که کسی هم آسیب ندید دست به خود کشی زد.
چرا نمی خواهید این را بفهمید اگر ادعای اداره این ساز وکار را دارید در مقابل جان انسانها وظیفه دارید.سالهای سال است تهران در دود و کثافت دست و پا می زند چه کرده اید....درک این واقعیت دشوار است؟خون و گوشت تناسبی با دود و سرب و سم ندارد ....می فهمید؟ رعایایتان دارند می میرند. نفسهاشان به شماره افتاده .....انسان بدون هوا نمی تواند زنده بماند می فهمید؟این چه هدیتی است؟ ....سوغات نامبارک مرگ زیر دود را نمی خواهیم...آخر این چه مدیریتی است ؟سه میلیون اتومبیل در شهری که برای 3 میلیون انسان پیش بینی شده بود
بازهم تولید کنید !باز هم این آهن قراضه ها را به این بینواها بفروشید!آنقدر بفروشید که کودکان مانند ماهی از تنگ بلور بیرون افتاده جان دهند....چه اهمیتی دارد؟راه حل که در جیب است....مدارس را یک ماه تعطیل می کنیم
اصلا یکسال چطور است؟اصلا می خواهید زندگی را تعطیل رسمی اعلام کنید؟
روزگاری که هواپیما برسر نازل می شود!
خانواده بر سر سفره نشسته کودک هم امروز در خانه است. شادمان!مداررس امروز تعطیل بوده و او در خانه.ناگهان صدای مهیب انفجار.به ثانیه نمی کشد هزاران لیتر بنزین سیلی از آتش را به کاشانه شان مهمان میکند !قبل از آنکه فرصتی یابند همه خاکستر می شوند...
بازهم سقوط!بازهم حادثه!بازهم مرگ....دیشب بخش خبری 30/20با یکی از فرماندهان ستاد مشترک مصاحبه می کرد...خبرنگار پرسید "امیر !این سومین سقوط سی130ظرف سه سال اخیر است آنهم به یک دلیل مشابه .خاموش شدن موتور.چرا؟"
امیر:"این حادثه حادثه غریبی نیست ....در گوشه و کنار جهان روزانه چندین هواپیما سقوط میکند ......علت تحت بررسی ست"
امیر اذعان می کند که این هواپیما برای حمل ونقل و لجستیک است و میگوید:این هواپیما امکان جابجایی 94چتر باز را دارد"
بله ماهم با ظرفیت کامل پرواز کردیم اما نه با چتر باز !بلکه با خبرنگار....
چند روز قبل جریان خرید یک هواپیمای 60میلیون دلاری سر وصدایی به پا کرد هواپیمایی که 2میلیون دلار مخارج فرنیچر آن شده بود.سخنگوی دولت اطمینان داد که این هواپیما در جهت منافع ملت استفاده تجاری شود.
آری آن هواپیما هم پرواز کرده بود.....همه می دانیم به کجا.
به عقیده کارشناسان سی 130 یکی از امن ترین هواپیماهای پهن پیکر دنیاست و فقط 1فروند از آن در امریکا سقوط کرده.تردیدی نیست که ناوگان هوایی ایران سالهاست که به دلیل تحریم فرسوده وناتوان شده و ناچار به خرید تکنولوژی واپس مانده روسیه روی آورده....این حوادث نتیجه مستقیم اعمال تحریم هایی ست که می گوییم ما را توانا تر ساخته....اما آیا همه واقعیت آنیست که می گوییم؟