ترانه آزادی

روزمره هایی در باب اجتماع و فرهنگ و ...

ترانه آزادی

روزمره هایی در باب اجتماع و فرهنگ و ...

...وخدایی دیگر گونه

"من بینوا بندگکی سربراه نبودم،
وراه بهشت مینوی من بزرو طوع و خاکساری نبود.
مرا دیگر گونه خدائی می بایست،
شایسته آفرینه ای، که نواله ناگزیر را
گردن کج نمی کند؛
وخدایی دیگرگونه آفریدم."

 

این گفته پر بیراه نیست که پاشنه ی آشیل هر ملتی هویت اوست… و شوربخت ملتی که هویتش چون خاکستری در باد شود.

 اگر کسی تاریخ ایران را نگاهی گذرا بیندازد،بی شک در می یابد که تاریخ ایران در پیوندی ناگسستنی با دین و خداپرستیست. شاهد این مدعا را از کهن ترین معابد عیلامی در چغازنبیل و شوش تا هزاران بقعه و امامزاده در گوشه و کنار این خاک می توان یافت. ایرانیان در تقابل وحشیگری قوم تازی که به ضرب شمشیر می کوشید اندیشه های خود را بر ایرانیان مستولی کند و تمدنی جز چند چادر و چند بز پشت سر نداشت اسلام را به این خاطر برگزید که آن را دین یکسانی و یکرنگی دید و پس از چند قرن نیز وحشیان بادیه نشین عرب  را ناچار به خاکساری در پیشگاه تمدن خویش کرد. اعراب از ایرانیان خط ، دیوان ، معماری و کشورداری آموختند . مرادم از این نوشتار ترویج برتری پنداری ایرانی نیست. که اگر روزگاری ایرانیان گردن فراز ایرانی بودن خود بودند دیگر مهر ایرانی بودن ننگی بیش نیست. مقصودم از این چند خط بیشتر آنست که تاملی کنم به دینداری امروز شاید به بهانه محرم . تردید نکنید که دین یکی از بزرگترین پیکانهای جهت دهی بشر در طول تاریخ بوده است و اگر کسی خلاف این را بگوید یا نادان است یا تاریخ نمی داند . ردپای دین را می توان از  مساجداریحا و بیت المقدس تا  دیر و کنیسه ها ی آنسوی اروپا یافت. آموزه های دین اگر هدفش اعتلا و تباین وتکامل فرد باشد (که اغلب اینطور است) بی شک تاثیر شگرفی در زندگی او خواهد داشت و از دل اینچنین تفکریست که بوعلی سینا و مولاناو خوارزمی زاییده می شود . تاریخ نشان داده هرگاه که یک اندیشه بکوشد خود را به زور بر یک ملت سوار کند آن ملت این نطفه را ساقط می کند . همانگونه که اروپا در رنسانس کرد و ایرانیان به وقت مغول. به باور من دین شمشیر دو لبیست که آنسوی مخربش آنقدر براست که میتواند ریشه ی خود را نیز بزند ، آنگونه که شیعه کشی و سنی کشی در کنارمان حمام خون راه انداخته است .

حال جای این پرسش باقیست که امروز که دین داعیه حکومت دارد و مدعی تکامل انسانها با ابزار قدرت ،این دین موصوف و معروف چه جایگاهی در زندگی ایرانیان دارد ؟ جز پوسته ای از ریا و تزویر؟ جز نردبانی برای صعود مادی؟ توفیق دین آن که یا حضرت و یا امام را پشت اتومبیلها ی مردم نقاشی کند ؟ دستاورد این بود که همه به شوق این شبها  بنشینند و کارناوال راه بیندازند و صدای پخش ماشینها یشان گوش فلک را کر کند؟ حقیر ادعای دینداری ندارم ولی از کودکی تابه امروز به وضوح می بینم که همه چیز با سرعت سرسام آوری به سوی تظاهر پیش می رود ! دلیل هم آنکه دین ابزار پیشرفت است و بس.

تظاهر ملاک تمایز است. دینی که روزبروز طبلها و کتلهایش بزرگتر و تاثیرش کمرنگ تر می شود . چیزهای بسیاریست که نمی دانم ولی این را نیک میدانم که جنایتهایی که در پس  تحریف دین رخ داده درست به همان اندازه ی تاریخ دین است .من در گفتار کسانی که داعیه دین نیز دارند در تردیدم . چراکه هرگز در تاریخ این خاک زمانه ای نبوده که تا این اندازه این قوم بی خدا باشند …هرگز.