ترانه آزادی

روزمره هایی در باب اجتماع و فرهنگ و ...

ترانه آزادی

روزمره هایی در باب اجتماع و فرهنگ و ...

قصه عاشقی

 یه رفتگر جوون عاشق یه دختری شده بود.

دل به دختر گفتن رو  هم نداشت.

فقط صبحها کوچه دخترک رو از بقیه ی کوچه  هاتمیز تر جارو می کرد.

 

نظرات 6 + ارسال نظر
ندا پنج‌شنبه 6 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 13:56 http://nena.blogfa.com

کسی که جرات نداره بگه غلط می کنه عاشق می شه

علی یکشنبه 9 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 10:30 http://sahel7.blogsky.com

salam

vaghean ziba bood,webloge khoobi dari,ba ejazat linkidamet

مونا یکشنبه 9 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 13:53 http://dareghali.blogspot.com

من هم با ندا موافقم

شازده خانوم یکشنبه 9 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 14:24 http://shazdekhanoom.blogsky.com

دمش گرم..بابا دمشگرم.ادم عاشق هم که میشه تمییز باید عاشق بشه

ج.ا.ا پنج‌شنبه 13 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 19:33 http://www.lasttemptation.blogfa.com

مثل همیشه وقتی مرسم به ترانه آزادی ، آزاد میشم آزاد

بدسکتور جمعه 21 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 05:37 http://badsector.blogsky.com

سلام نویسنده.
خیلی قشنگ بود.
قضیه اش یه جورائی مثل منه.
یکی را دوست می دارم ولی افسوس او هرگز نمی داند...
بهم سر بزن خوشحال می شم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد