ترانه آزادی

روزمره هایی در باب اجتماع و فرهنگ و ...

ترانه آزادی

روزمره هایی در باب اجتماع و فرهنگ و ...

مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو یادم از کشته خویش آمد و هنگام درو

پس از ماهها کشمکش بر سر بحران هسته ای شب گذشته به وقت ایران و صبحگاه نیویورک شورای امنیت ملل متحد با اکثریت قاطع(15 رای) نظر به تحریم جمهوری اسلامی ایران داد. بلافاصله پس از تصویب ، حسینی سخنگوی جدید وزارت خارجه در جمع خبرنگاران حاضر شد و ضمن محکوم کردن اقدام شورای امنیت قطعنامه را فاقد وجاهت قانونی ، اقدامی کینه توزانه و سیاسی و بی فایده  قلمداد کرد. از سویی غلامعلی حداد عادل رییس مجلس در موضع گیری خود قطعنامه را نتیجه ی لابی های صهیونیستی ، آمریکایی دانست و متن و مفاد آنرا بی اهمیت دانست . موضع گیریهای مشابه از سوی علی لاریجانی ] دبیر شورایعالی امنیت ملی و پیگیر قضیه هسته ای[  ، و آیات عظام نیز ابراز گردید. محمود احمدی نژاد نیز ضمن نکوهش قطعنامه ، از عزم خود برای راه اندازی دور جدیدی از فعالیتهای هسته ای در 22 بهمن خبر داد.

حال با عنایت به آنچه گذشت لازم می دانم نکاتی چند را در خصوص این قطعنامه ، محتوا ، هدف ، تواناییها و نتایج آن اشاره کنم.

 

1 – قطعنامه صادره از سوی شورای امنیت شاید اولین قدم برای برخورد جدی با ایران باشد . بهتر است بدانیم ] ![  شاید به زعم برخی رجال سیاسی  حاکمیت ، متن این قطعنامه فاقد ابزارهای کارآ برای مهار برنامه هسته ای باشد ولی پیداست که آنچه برای غرب اهمیتی محوری داشت بیش از متن قطعنامه ایجاد یک اجماع و وفاق بر سر موضوع تحریم ایران بود . موضوعی که آمریکا پیگیرانه در توفیق آن کوشید و توانست چین و روسیه سر سخت ترین شرکای اقتصادی ایران را با خود همراه نماید .از آن گذشته متن قطعنامه نه با 5 رای ، که با اتفاق آرا به تصویب شورای امنیت رسید.

2 – متن قطعنامه ضمن الزام ایران به تعلیق همه فعالیتهای هسته ای خود از ایران مصرانه می خواهد همه ی اطلاعات مربوط به کوششهای هسته ای را ظرف 2 ماه به شورای حکام آژانس اتمی گزارش کند . قطعنامه در یکی از بندهای خود ناظر به بند 7 از منشور ملل متحد است که به این نکته اشاره می کند که در صورت سر پیچی ایران از الزامات و مصوبات شورای امنیت در 2 ماه آینده( فوریه) قطعنامه ای سختگیرانه تر برای برخورد با ایران به تصویب برساند.

3- شروع به تحریم ایران به منزله مرثیه ای بر پیکره ی بی جان سرمایه گذاری خارجی در ایران خواهد بود مضاف بر آنکه سرمایه های داخلی نیز به مجرد احساس خطر مرزهای جغرافیایی ایران را در خواهند نوردید . این پیامد ، نتایج مصیبت باری برای صنایع مادر ، خاصه درحوزه انرژی خواهد داشت. دیشب در جایی می خواندم نیکلاس برنز ]عالیترین مقام پیگیر موضوع هسته ای ایران در  وزارت خارجه ایالات متحده[   گفته است امریکا همه تخم مرغهایش را برای برخورد با ایران در سبد تحریم نمی گذارد این در خوشبینانه ترین حالت به معنای تحریم مالی و بانکی ایران در سطح جهانی و جلوگیری از گشایش اعتبار و LC توسط بانک مرکزی ایران خواهد  بود . سیاستی که نتیجه  ای جز گرفتار آمدن خرید های ایران به دست دلالان و آفزایش قیمت آنها نخواهد داشت. گفتنی آنکه زمزمه تحریم که به زعم زعمای قوم نتیجه ای در پی نداشته و نخواهد داشت از چند هفته پیش به افزایش سرسام آور کالاهای سرمایه ای انجامیده به نحوی که سر مایه های متوسط شوق زیادی برای بازارهایی چون مسکن و زمین نشان می دهند که همین امر به افزایش بی سابقه قیمت زمین در این روزها منتج گردیده است.

4 – جای سوال اینجاست این قطعنامه که به قول منتقدان آن فاقد ابزارهای لازم و پیش پا افتاده است چرا اینچنین واکنش های تهدید آمیز داخلی را در بر داشته ؟ شاید تعبیر این قضیه این سخن ماکیاول باشد : اگر تورا دوست ندارند پس کاری کن از تو بترسند ! 

زمزمه های اینکه ایران باید سطح تبادل خود را با اروپا و غرب پایین آورده و از ابزار تحریم انرژی مدد جوید در مقابل این پرسش سکوت می کنند که غرب برای جایگزینی انرژی، متحدهای گوش به فرمانی چون عربستان دارد که در صورت لزوم  وعده تولید روزانه 12 میلیون بشکه را به تنهایی میدهند ولی ایران در صورت عدم فروش نفت چه جایگزین تعریف شده ای در اقتصاد خود برای آن  دارد؟

سایه

کمی به 9 شب مانده ... سرما تا بن استخوان نفوذ می کند . چراغ قرمز است...98..97..96... پیرزن اسفند به دست میان ماشینها می گردد ...با صورتی چروک پلیسه  شده. به ماشین تو نزدیک می شود و قوطی سیاه شده ای را که دود اسفند از آن بلند می شود را در هوا می چرخاند... با پشت دست به شیشه می کوبد . دست می کنی و پول خرد ها را بیرون می آوری ...شیشه را که پایین می کشی سرمای سوز ناک یک طرف صورتت را شلاق می زند. پیرزن دعا می کند .

چراغ سبز شده است ، این را نه از رنگ چراغ که از صدای ممتد بوق ماشینها می شود فهمید . دنده را هنوز به 2 نر سانده ای که باز هم باید ترمز کنی ، اینبار راه بندان . دختری 2 متر جلوتر از تو حاشیه خیابان ایستاده است.با حرکت همزمان دست و سر مسیر خیابان را نشان می دهد . نگاهش می کنی . کلاهی شبیه نقاشها به سر  دارد با کت قهوه ای . حرکت اتومبیل جلو تو را درست به نزدیک او می رساند . درجلو را باز می کند و سوار می شود . سلام می کند . جواب می دهی و همزمان روزنامه و کیف را به صندلی عقب میندازی . می گویی: من مسافر کش نیستم. .

"شرمنده . ولی من داشتم آلاسکا می شدم."

راست می گوید . صورتش از سرما زرد شده .دستانش را  ها  می کند . تو به او نگاه می کنی ولی او بی تفاوت و عادی به جلو نگاه می کند .

 برف ریز ریز  می بارد.

طوری رفتار می کند که گویی سالهاست تو را می شناسد . اندکی که گرم می شود می گوید: " اینو میشه زیاد کنی ؟" قبل از اینکه تو اینکار را کنی خودش صدای ضبط را بالا می برد.

" دیگه این قوزک پا یاری رفتن نداره

لبای خشکیدم حرفی واسه گفتن نداره

چشای همیشه گریون آخه شستن نداره

تن سردم دیگه جایی برا خفتن نداره"

 

صدایش را شبیه فریدون می کند و با او می خواند . نگاهش می کنم . خون زیر پوست صورتش آمده . صورتش زیر چراغهای کنار خیابان مرتب روشن و تاریک می شود . پوست سفید، با چشمهای گرد . انگار که تازه متوجه حضور ت شده باشد نگاهت می کند .می گوید : " خب ، خوشتیپ کلاس چندمی ؟"  لحنی روستایی به صدایت می دهی و می گویی : " کلاس پنجیم حاج خانِم" بلند می خندد.

-          سیگار که داری؟

می گویی " سیقار؟ نا والاه ! چیز دیگی بیخوای داریما: تیراک ، هریون ، اچس ، شوشا ....نه ایستر سن؟"

باز می خندد . زیپ کیفش را باز می کند پاکت سیگارش را بیرون می آورد . سیگار سیما !.میگویی :" ختمیا ، می خواستی سیگار هم مارو تلکه کنی "

-          می کشی؟ روشن کنم ؟

جواب نمی دهی . ولی روشن می کند . سیگار را به دستت می دهد ، با اولین بازدم همه ی ماشین را دود پر می کند . می پرسی : " خب ، خانوم شما معمولا روزی چند بار سردتون می شه که مجبورید سوار ماشین بقیه شید؟"

سرش را برمی گرداند که جواب دهد ، 3 کلمه ی اولش با دود سیگار همراه است.

" اوی! یعنی می خوای بگی ما اونکاره ایم؟ "

می پرسی حالا خداییش چی کاره ای؟

می گوید " تو خیاطی زنونه کار می کنم " و پک عمیقی به سیگار می زند.

-          یعنی خیاطی؟

فوری جواب می دهد:

-          نه بابا ، فعلا شاگردم ، یعنی نه که شاگرده شاگرد ها! ولی خب نیمچه شاگرد.

-          -چقد می گیری ؟

-          70 تومن ! تخمیه نه؟ می شه روزی 2300 تومن!

-          اما این تیپ سرکار که 200 چوق بالاس ! حتما 3 ماه حقوقتو جمع کردی  دیگه نه!؟

-          آره پسرم ! جمع کردم !

بعد حرفش تمام نشده هر دو پایش را بلند می کند و می گوید 120 فقط پول اینارو دادم . خوشگله نه؟

-          آره . شبیه چکمه های جوکره !

.

.

.

.

.

می ایستی . دختر دست می دهد .

-          خوش گذشت ... تو منو از یخ زدن نجات دادی .خونمون ته این خیابونه ...

-          بعد کارتی از کیفش بیرون می آورد . کارت خیاطی .

-بگو با سیما کار دارم.

سرت را تکان می دهی، یعنی  باشد.

راه که می افتی ...دخترک در پیچ کوچه گم شده ....