ترانه آزادی

روزمره هایی در باب اجتماع و فرهنگ و ...

ترانه آزادی

روزمره هایی در باب اجتماع و فرهنگ و ...

این مطلب کاملا غیر سیاسی است!

شاید این تنها اصلی باشد که بتوان در قرن حاضر بر سر آن توافق کرد:هر چارچوب و نظامی را مردم می سازند و مردم تحمل می کنند.

این را از این باب گفتم که گاه و بیگاه از نظام و دولت وچه و چه و چه ننالیم.بی تعارف بپذیریم که در این آشوبناک حاضر ما نیز نقش کمرنگی نداریم.آری درست است که میگویند احترام امامزاده با متولی آن است و حکومت به عنوان مجری و مقنن ابزار پر قدرتی برای اصلاح در دست دارد ولی تجربه نشان داده هرگز حکومتها فا صله غیر قابل تعریف با مردمان خود نداشته اند. مگر حاکمان اشغالگرکه فرهنگ وقانون دیار دیگری را سوغات سر نیزه شان می کردند.

اگر نگاه دقیق و از نزدیک به بافت فرهنگی و اجتماعی جامعه امروزمان بیندازیم شایدپاسخ بسیاری از نابهنجاری ها پیدا کنیم.

بی تعارف در مورد قوم ایرانی باید یک فرضیه نزدیک به اصل را مطرح کرد وآن اینکه: ایرانی لزوما برای انجام کارهایش فکر نمی کندو این پاسخ بی چون و چرای گذشته و حالای پر ایراد ماست.

ایرانیان به شدت انسان های مغرور و خود بین و در عین حال خود محوری هستند .به ندرت می توان ایرانی را پیدا کرد که عملی را برای منفعت جمعی انجام دهد.

ایرانیان عادت دارند به گذشته ای که هیچ درباره آن نمی دانند مباهات کنند ودر عین حال متمدن ترین و با فرهنگ ترین مردم دنیا را بی ریشه؛بی هویت و بی تاریخ بنامند.

کمتر کسی را می توانید بیابید که به سادگی قبول کند شخص دیگری هم هست که به دلایل مختلف می تواند فکر کند و چه بسا بهتر فکر کند:فرزند باید بی چون وچرا هر چه والدین او گفتند بپذیرد زیرا که آنها بزرگترند.همین.

زن کمتر میفهمد چون تاریخ این فرضیه را ثابت کرده. و........

جالب اینجاست که ایرانیان با این روحیه شخص محور خود همواره معتقند :ایرانی برای حرکت های جمعی نیاز به رهبر دارد!!بزرگی در کتابی که می خواندم حرف خوبی می زد می گفت در همه جا وقتی 3 نفربا همند به فکر تشکیل حزب و گروه و ترویج اندیشه خود هستند الا اینجا که اول به هم بهتان خاین می زنند بعد هم از هم جدا می شوند.

شاید اگر به فکر اصلاح بنیادین هستیم عاقلانه ترین کار این است که تیشه ای بر داریم خود را فرو ریزیم و خودی دیگر بنا کنیم.چند روزه کوتاه عمر را کفاف اصلاح جهان نیست.

دوران قهرمان و در پس قهرمانان رفتن سپری شده.دیگر اندیشه های مارکس و چه گوارا و کاسترو را خریداری نیست.....در کتابخانه ها میلان کوندراها و واتسلاوهابلها فرمانروایی می کنند و این یعنی این که ما نیز باید خود برای خود بیندیشنم

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد