از بحران های اخیر جمعیت پایتخت نشین در این روزها درگیری با کمربند ایمنیست...بعد از اینکه از 15 آبان ماه استفاده از کمربند ایمنی اجباری وسوار شدن بیش از یک مسافر در صندلی جلو ممنوع شد شاید خیلی ها یک نفس راحت کشیدن که آخیش بالاخره تو اینجا هم مردم قراره مثله مملکتهای متمدن از اتومبیل استفاده کنن ولی افسوس و صد افسوس که هنوز چند روز از اجرای این قانون نگذشته بود که انواع راهکارهای جدید فرار از این قضیه باب گردید خب عجیب هم نبود اتول های مش ممدلی که تو این شهر به حرفه شریف جابجایی مسافر مشغولند اغلب بیشتر از ربع قرن عمر دارند و اصلا نه تنها کمربند ندارن بلکه به جای آن از وسایل مفید تر مثله پنکه؛کپسول آتش نشانی؛گلدانهای تزیینی؛باند استریو و...استفاده می کنند.اجرای ضربتی این طرح باعث شدکه رانندگان به فکر نصب اجباری وسیله به درد نخوری به اسم کمربندایمنی بیفتند حتما همه دوستانی که این روزها در تهران تردد میکنند با وسایلی همچون طناب؛ تسمه ؛ کش ویا نخ شیرینی برخورد کرده اند که در اتومبیل های پایتخت به عنوان کمربند ایمنی استفاده می شود.نکته غم انگیز تر اینجاست که مسافر بینوا مجبور است تا انتها این وسیله را بر روی سینه خود نگاه داردزیرا این وسیله هرگز چفت و بستی ندارد .قشر آسیب پذیر مسافر بر (یابا احتیاطمسافر کش...)که بخاطر استفاده از کمربند ایمنی متحمل زیان جبران ناپذیری شده بود با رجوع به خرد جمعی خود تصمیم گرفتند دیگر به قوانین من در آوردی تن ندهند و از این رو قضیه سوار کردن یک نفر در صندلی جلو منتفی گردید...حال آنکه تقریبا تمام ماشین های مسافر کش در قسمت پشت صندلی جلو با تیر اهنهای 14و 16 آرماتور شده بوده اند که با وجود این پیش بینی؛ سوار کردن یکنفر در صندلی جلو کاری ابلهانه به نظر می رسید. این نتایج جمعی یاعث شد که رانندگان در صندلی جلو مکانهای مخفی برای سوار کردن مسافر دوم تعبیه کنند آنها گاهی مسافر دوم را در زیر مسافر اول؛ جلوی پای او ؛یا خوابیده حمل ونقل می کنند.کما اینکه همه ما قبلا در تهران بارهاشاهد حمل بیش از 10 نفر با یک پیکان بوده ایم که اغلب نفر کنار دستی راننده در سمت چپ یکی ازمریدان و عشاق راننده در آن خط است و یکی از قوانین بدیهی این نوع حمل ونقل باز بودن درهاست.
خب به هر روی اجرای این طرح به خوبی توانسته به کاهش آمار تلفات رانندگی کمک کند اما بیش از هر چیز سیاست دولتمردان ما در این راستا ستودنیت چرا که آنها با تولید انبوه انواع خودرو و ورود آن به پایتخت تلاش می کنند پایتخت آنقدر از انواع خودرو مملو شود که دیگر هیچ اتو مبیلی نتواند بیش از 20کیلومتر سرعت داشته باشدشاید این معقولانه ترین سیاست برای کاهش تصادفات باشد پس به امید روزی که تهران یک پارکینگ بزرگ شود !منتظر می مانیم زیاد دور نیست!
آهای! تو که صدامو نمیشنفی. تو که نخواستمت و اومدی حالا که میخوامت و نمیای، به اون بابات بگو فکر نکنه فکل میبنده سوار اتول از ما بهترون میشه کسیه. من این همه را رو از پایین شهر گز نکردم مجیزشو بگم. حالیته؟ بذا روشنت کنم من اهل مالوندن نیستم. یا دستو تو دسم میذاره یا چی؟ همهی زندگیشو به آتیش میکشم. نبینم سوسول موسول کاراتهباز مث اون دفه بریزه سرم که اگه اون دفه خط انداختم رو هیکل قزمیتشون این دفه به خاک داداشم همهشونو اینقد اینقد میکنم خودمم میرم پای چوبهی دار. این چاقو رو میبینی؟... بذا ماچش کنم... آها این رفیق منه. میبینی؟ وقتی بگم بزن میزنه. وقتی روشنش کنم دیگه خودی و غیرخودی و بابای زید و خاطرخواه نمیشناسه. چش نداره ولی خیلی باوفاس. آژان پاژانشم بیخیال شین که تموم کلونتری و آژاناش بیان خداشونو تو گونی میذارم. چریک ها تنها می میرند (۱)
فکر نکن اومدم قصهی شاهزاده و گدا بگم و بشنفم. نقل این حرفا نی. منم گدا نیستم. مَردم، مرد... حالیته؟ بذا روشنت کنم تا تموم محلهتون بدونن من ممد چریکم. گوشِت با منه؟ دماغ هر چی پیزوری و نامردای روزگارشو تو هفت تا محله به خاک مالوندم. فکر نکن اونایی که یه استکون عرق بو میکنن و یه گوشه ماسیدن پشت سرم کُرکُری میخونن خیلی بارشونه. نه، از ترسشونه. وگهنه اسم ممد چریک رو میشنفن ته دلشون زرد کردن. ملتفتی؟
حالا توام به بابات بگو مردونگی این نیستش که جلو مردم افاده بذاری و پشت سر خونشونو بکنی تو شیشه. ما چی داداش؟ اهل این قرمساقبازیا نیسیم. ماییم و یه ننه که سند خونهشم به پای ما گذاشته. فدات بشم ننه که تنها تو رفیق باوفایی. یه روز گریون اومد گفت ممد بسه دیگه. بسه، بسه، بسه... دس وردار از این کارات. دیگه باهاس تا کی بسوزم؟ گفتم ننه به خاک پدرم دیگه نمیکنم. گفت بگو به اروای داداش؟ گفتم نوکرتم، به خاک داداش نمیکنم. رفتم براش یه چادر گلی خریدم باهاش آشتی کردم. همون روز خوردیم به پست یه ژیگولوی نسناس که داشت متلک میگفت به دخترای محل. دیگه داشت رو اعصابم را میرفت. قسم شکوندیم و زدیم تیزیش کردیم و تنبونشم کشیدیم رو سرش. رفتیم کلونتری. نامرد رضایت نمیداد. ننههه اومد چادر گلگلیهم سرش بود. آخرین پولشو مچاله کرده بود گذاشت تو دس اون نامرد تا رضایت داد. بیرن اومدنی تکیه داد به کیوسک دم کلونتری و آهی کشید که جیگرم آتیش گرفت. نگو کیوسکه رو تازه رنگ کرده بودن. چادره رنگی شد. دِ لامصب مروتتو شکر که از ما خیری ندیدی.
اونم از داداش ما که معلوم نشد سر چی اعدامش کردن. همینجوری مفت مفت رفت زیر خاک. کارشم فقط کتاب خوندن بود. خیلیه قتل نکرده باشی و اعدامت کنن. من که حالیم نی ولی ننههه هر شب کتاباشو با اشکاش خیس میکنه. سواد نداره ولی انگاری با کتابا حرف میزنه. بوشون میکنه. میگم ننه بسه دیگه. دیگه چش برات نمونده اینقده ماتم گرفتی. دِ خداسگ بسه دیگه اینقده تولکمون نکن.
حالا اینم از تو که نمیدونم چه جوری اومدی میخ کوبیدی رو دل مایی که اینطور گرفتار بیکسی شدیم. درد خودم کم نبود؟ تو دیگه چرا گرگم به هوا میکنی با دل ما؟ امشب این قد می زدهم که اقلکن نطقم برا تو وا شه. ولی فکر نکن الان مستم هیچی حالیم نی. فکر نکن من تو خودم گم و گور شدم.الان خود خودمم. ملتفتی؟
یادته به من گفتی مردم میگن تو لاتی؟ ولی لات بودن خودش هنره. خیلیا ادعای لاتی و لوطیگری دارن. اما پله پله باهاس برسی به این مرحله. باهاس زخم بخوری، میفهمی؟ زخم. باهاس پشت این روزگار ناکس رو به خاک بمالونی تا بهت بگن لات... باهاس برسی به مرحلهی تحمل درد بعد تازه روت بشه بگی که چی؟ لاتی. میفهمی؟ لات کترهای که نمیشه. میشه؟
فکر نکن مستم دری وری میگم. گاس پیش تو دری وری باشه ولی خودم میدونم چیمیگم و چی میخوام. الان خودِ خودمم. بارون میزنه، رعد و برق میزنه. دلم به خدا یه گوله آتیشه. این منم همون لاتی که یه تنه محله رو تعطیل میکردم. این منم که تو این زمونهی بیخدا هزار دفه زخم خوردم و آخم درنیومده. ولی کی گریهی منو دیده بدمصب که اینجور همچی خنجر به قلبم میزنی؟ مستم نباشم پامیشم میام بیرون دم خونهتون تا صبح اسمتو تو این کوچههای تاریکِ بیمروتِ شبزده، عربده میکشم.