ترانه آزادی

روزمره هایی در باب اجتماع و فرهنگ و ...

ترانه آزادی

روزمره هایی در باب اجتماع و فرهنگ و ...

دوئل

تصاویر بمباران ، گلوله باران و کودکان سوخته و زنانی که ضجه زنان ناخن بر صورتهای خود می کشند ،تصویر جنگ است . تصویر کشتار است و نیستی.

شاید مردم ما بهترین مردمی باشند که معنای جنگ را درک کنند. هشت سال ، کشور ما درگیر جنگی نابرابر بود ، پیکاری که در یک سوی آن زنگِی مستی بود که با حمایت همه قدرتهای بزرگ به سودای سنجاق کردن ایران به سرزمین تازیان بر این خاک تاخت. نبردی که در یک سوی آن ابزار بود و قدرت و وحشیگری . بمبها و موشکهایی که اولین آوردگاه و آزمایشگاهشان برای هدفگیری ،مدارس کودکان و خانه های ایرانیان بود . دشمنی که از سلاح متعارف و غیر متعارف و شیمیایی و میکروبی در برابرمان دریغ نکرد.

شاید قیاس 2 هفته تهاجم اسراییل به لبنان در مقابل 8 سال نبرد تن در برابر گلوله ،آنچه بر سر ما رفت را بیشتر نمایان کند.

بهر روی جنگ در هر کجا و بر سر هر چه باشد رهاوردی جز درد و رنج نخواهد داشت و شوربختانه همواره درد و آمال جنگ بر گرده کسانیست که نه سهمی از قدرت دارند و نه آرمانی و نه با سیاست کاریشان است.

تردیدی نیست که جنگ اسراییل با این وسعت و با این سطح از آفند و لجستیک نیروها بخشی از یک برنامه از پیش طراحی شده است . به باور من بر خلاف آنچه در ظاهر میگذرد ، جنگ اسراییل با فلسطین و لبنان نیست،جنگ اسراییل با سوریه و از آن مهمتر با دشمن درجه یک یعنی ایران است .

معادله بسیار ساده است : ایران قائل به نابودی اسراییل است، حماس و حزب الله بازوهای عملیاتی ایرانند پس باید با هر هزینه ای از سر راه برداشته شوند .  یقین داشته باشید اسراییل رژیمی دارد که به هیچ کس و هیچ کجا پاسخگو نیست و اصلا تمایل ندارد جمعیت چند میلیونی که به زحمت از گوشه و کنار دنیا به اسرییل کشانیده با موشک پرانیهای حماس و حزب الله و خط ونشان های ایران فراری شوند پس باید کار را یکسره کند و این مستلزم آنست که آنقدر لبنان را بکوبد که در بدو امر افکار عمومی را بر ضد حزب الله و ایران و سوریه بشوراند در ثانی دنیا را در منگنه قرار دهد تا حزب الله را مجبور به زمین گذاشتن سلاحها و انحلال نماید.

خدا نکند آنچنان که حدس می زنم، حمله به لبنان بخشی از سناریوی از پیش نوشته ای برای یکسره کردن کار ایران در آینده باشد . از یاد نبریم : حزب الله بی شک و تردید نقطه قدرت و قوت استراتژیک ایران در منطقه است و بر چیدن آن می تواند یک پیروزی تاکتیکی برای حرکت از نقطه آ به نقطه بی باشد.

اسراییل بهترین زمان را برای حمله انتخاب کرده است، در حالیکه همگان فکر می کردند اولمرت که یک غیر نظامیست هرگز به عملیات نظامی با این وسعت دست نمی زند، در حالت آچمز ماندند .

 از سویی آنچه چشم انداز آتی حزب الله و... را در هاله ای از ابهام فرو می برد و شاید یکی از دلایل اصلی حمله اسراییل در این مقطع آن باشد، عدم حمایت اعراب و کشورهای اسلامی از حزب الله است . در حال حاضر به صورت بی سابقه ای کشورهای عرب در مقابل حمله به لبنان سکوت کرده اند . سکوتی که شاید یکی از دلایل آن اینست که اعراب هرگز از نفوذ و قدرت گرفتن ایران خشنود نیستند و  برای اولین بار شاهد هستیم که مصر ، اردن و عربستان و... نه تنها در موضع حزب الله نیستند بلکه ته دلشان هم راضی به نابودی حزب الله است .

در هر حال معتقدم جنگ آغاز شده جنگیست که هرگز برای آتش بس و توافق شروع نشده ، این جنگ باید یک برنده داشته باشد . تنها یک برنده!

کارنامه

چندی پیش (کمتر از دو ماه) اکبر گنجی زندان پیشین سیاسی که پس از تحمل سالهای محکومیت آزاد شده بود، از سوی نهادهای بین المللی مطبوعاتی و تحقیقاتی دعوت به سخنرانی و در پاره ای موارد نامزد دریافت جوایز بزرگی چون جایزه انجمن قلم روسیه گردید.

از همان ابتدا بسیاری به خروج گنجی به دیده ی تردید می نگریستند خاصه آنکه گنجی دریافت کننده جایزه از کشوری بود که اولا خود به عنوان یکی از محدود کنندگان گردش آزاد اطلاعات در مظان اتهام است ثانیا روسیه یکی ازهم پیمانان جدی جمهوری اسلامی در حال حاضر به شمار می آید و عجیب می نمود که کشوری که عملا بزرگترین مدافع جمهوری اسلامی محسوب می شود به بزرگترین نماد مبارزه سیاسی علیه جمهوری اسلامی مدال و جایزه بدهد ولی گنجی ابراز می کرد که همزمان با  او یوسفی اشکوری و قاسم شعله سعدی نیز که پرونده محکومیت دارند از کشور بیرون هستند و این مجوز منحصر به او نیست .

حضور گنجی در اروپا و امریکا با پاسپورت مهر خورده حکومت در کنار بعضی اظهارات گنجی در هنگام دریافت جایزه مبنی بر تقدیم آن  به برخی افراد  ، گمانه ها را بر این تئوری که اگر فرض این باشد که گنجی آدم صادقسیت ، ولی می توان به حضور آن در اروپا به چشم یک پروژه امنیتی از پیش تعیین شده نگریست .

از سویی دیگر یک زندانی سیاسی دیگر به نام امیر عباس فخر آور با استفاده از مرخصی زندان از کشور گریخت و پس از چندی خود را به امریکا و لس آنجلس رساند. امیر عباس فخر آور جز دستگیر شدگان حوادث کوی بود و هر چند به لحاظ فکری دارای نحله خاصی نبود ولی با اندکی مطالعه درون زندان و ایجاد ارتباط با طیف طبرزدی و محمدی و... سعی می کرد برای خود جایگاهی جستجو کند .

ورود گنجی به اروپا همزمان شده بود با ورود فخر آور به ایالات متحده . هر چند سلطنت طلبها ابتدا به تمجید از گنجی پرداختند و واژه های عاشقانه و قهرمانانه تقدیمش کردند ولی به مجرد اینکه دریافتند گنجی هیچ اصراری بر منطبق کردن اندیشه هایش با دیگر شعبه های اپوزیسیون ندارد و خاصه آنکه به صراحت اعلام می کند که خواستار ایجاد یک جمهوری است  ومشروطه را  فرای یک نظام سلطانی نمی داند به سرعت لحن گفتگویشان تغییر و به سمت ناسزا گویی و ایراد اتهام و برچسب قاتل و آدمکش و تیر خلاص زن منحرف شد.

سلطنت طلبان به سرعت به سمت فخر آور که تازه از راه رسیده بود ، خوش قیافه و جوان و گوش به فرمان بود جهت گرفتند . و تمام قلبشان را به او هدیه کردند . فخر آور نیز می کوشید که خود را نماینده تام و تمام جنبش دانشجویی معرفی کند و هر روز با شرکت در یک میتینگ و کمپین و یک مصاحبه از خود یک مرجع سیاسی دانشجویی بسازد . تلاشی که به قول احمد باطبی یک تلاش خنده آور می نماید .اما سلطنت طلبها بارها کودن بودن خود را در انتخاب دیوارها برای نوشتن یادگاری ، نشان داده اند. جالب اینجا بودکه وقتی باطبی طی جوابیه ای ارتباط با فخر آور را آنگونه که او مدعی شده بود دروغ دانست فخر آور مدعی شد که باطبی در زیر فشار دستگاههای امنیتی نا چار به نگارش این نامه شده است!!

بهر روی آنچه مسلم است عمل سیاسی نیازمند مولفه های بسیاری است که مهمترین آن  سابقه شفاف ، ضریب هوشی بالا و تا حد زیادی صداقت است . اگر کسی بخواهد طی مدت زمان کوتاهی خود را متورم کند بی شک موفقیتی کسب نخواهد کرد. فخر آور نیز دقیقا به بیراهه ای می رود که تحکیم وحدت به نوعی دیگر در کمند آن اسیر شد و آن مصادره جنبش دانشجویی به نفع خود است هر چند از تحکیم جز لاشه ای باقی نمانده است ولی همچنان بر این نظر گاه پای می فشارد که جنبش دانشجویی یکسره آن چیزی است که او می خواهد . تحکیم وحدت ، بارها و بارها در عمل نشان داد که هرگز در قد و قامت نمایندگی جنبش دانشجویی نیست و ساختاری به مراتب شکننده و فرسوده دارد و بیشتر کارکرد یک تشکیلات هیاتی را دارد تا یک سیستم پویا.

 

امید

 "نه به روزهای رفته تن داده ام

نه تن می دهم به آینده

به امید کنار توست

که با امروز کنار آمده ام."

 

اهم اخبار

یک قانون قدیمی در ایران میگوید: هر گاه انتظار هیچ چیزی را نداری، دقیقا باید انتظار همه چیز را داشته باشی.

این قانون شکل بسط یافته ی قانون بقای شرایط بند تمبانی در ایران است.

در حالیکه آقای احمدی نژاد مشغول ایراد سخنرانی و مردم مشغول کف زدن و کف کردن ، آقای لاریجانی مشغول بررسی زیر و بالای بسته ی پیشنهادی ،آقای متکی به عادت مالوف مشغول سفر به دمشق، آقای آصفی مشغول تکذیب همه اتهامات وارده و غیر وارده ، اکبر گنجی مشغول کار به شدت مورد علاقه اش یعنی اعتصاب غذا بود به ناگاه چریکهای حزب الله لبنان با نفوذ به خاک اسراییل دو سرباز پروار و گوشتی اسراییلی را برای  شام به بیروت آوردند. از آنجایی که اسراییل به شدت موجود بی اعصابی است و اصلا جنبه شوخی ندارد در پاسخ به شوخی شهرستانی حزب الله همه لبنان را از زمین و دریا و هوا و فضا و خلاصه همه جا به بمب و گلوله بست . از طرفی تنها به این دلیل که لبنانی ها به شدت قیافه شان شبیه ایرانی هاست (یا بالعکس) ونه دلایل دیگر!! اسراییل اصرار دارد که دست ایرانیها در کار است وبس .

 ما هم قبل از آنکه اسراییل به کسی حمله کند می گفتیم حمله اسراییل به سرزمینهای فلسطینی به منزله حمله به همه جهان اسلام است ،چند هفته پیش که اسراییل به نوار غزه و کرانه باختری حمله کرد ما گفتیم حمله اسراییل به لبنان ،حمله به تمام جهان اسلام است، این هفته که اسراییل به لبنان حمله کرد می گوییم حمله به سوریه دیگر حمله به همه جهان اسلام است ! این همه تساهل درتعریف  ازمرزهای جهان اسلام به شدت شگفتی همگان را بر انگیخته است.

از آنجا که افتخار حذف اسراییل از نقشه جهان متعلق به ما و پیشنهاد تشکیل رژیم اسراییل در اتریش، آلمان یا آلاسکا را ما ارائه نمودیم اسراییل به شدت اصرار می کند که جریان سرباز دزدی شروع انتقال مردم اسراییل به آلاسکا یا ... است هر چند سخنگویان حزب الله بارها اعلام کرده اند سربازان را به آلاسکا یا آلمان انتقال نداده اند ولی اسراییلی ها می گویند شما سربازان را به ایران برده اید و ایران به همین روش می خواهد همه جمعیت اسراییل را به آلاسکا ببرد.

در این سوی ماجرا مردم ایران که به شدت از شرایط حاضر هیجان زده شده اند و روند پاک شدن اسراییل از روی نقشه را از طریق اخبار دنبال می کنند برای اطمینان بیشتر به ذخیره سوخت، آب آشامیدنی و ژنراتورهای تولید برق پر داخته اند که اگر خدای نکرده مرزهای جهان اسلام به پشت در خانه ی آنها رسید از گرسنگی تلف نشوند.

 

 

یا کریمها ی تنبل

 "تو دستم را بگیر
خودم برخواهم خاست،
دارد چشمهایم به روشنایی عادت می‌کنند!
یک‌وقتی به تاریکی بَد نگویی،
من یکی ... مسافرِ این راه نبوده‌ام.
.......

آدم یک جایی بالاخره: تَرَق!"

مادر

سُرور با اونکه 50 سال بیشتر نداشت ولی چروکهای روی دست و چالهای روی صورتش از او یک پیرزن 70 ساله ساخته بود.روی دستاش می شد رد داس و زمختی خاک رو حس کرد. 18 سال بود که سرور روی زمینهای مردم کار می کرد ،از وجین کردن و کرت بندی گرفته تا میر آبی و شب بیداری سر زمین. وحالا از بر و روی جوانی دیگر خبری نبود و پوست سفیدش چند رنگ شده بود و دور لبهاش چروک.در مقابل تمام این سالهای بی سایه و پر درد فقط برایش یک پسر مانده بود ، جلیل 17 ساله بود و با مرارت سرور به شهر رفته بود و دیپلم گرفته بودو دکتری قبول شده بود و حالا در درگاه چوبی خانه ایستاده بود تا مادر بدرقه شهرش کند ،پیرزن که قامتش نیم قامت جوان بود سر جلیل را در آغوش گرفت و دستان حنا بسته و زبرش را بر سر جوان کشید ،سرش را بو کرد و پیشانیش را غرق بوسه ،بعد  از پر چارقد بلند ش که تا پایین کمرش بود   گره را باز کرد و اسکناسهای لوله شده را در آورد و آنها را به کف دست جلیل کشید و بعد خودش مشت جلیل را بست ،بعد هم انگشتر ش....گفت :مادر تو درست را بخوان من تا زنده ام نمی گذارم تو سختی بکشی.و جلیل با بقچه و چمدان سوار بر مینی بوس شد و مادر با اشک چشم بر جاده دوخت تا مینی بوس محو شد.
دو سال بعد جلیل بر گوری اشک می ریخت ،پیرزن به بیابان رفته بود تا اسفند جمع کند  و بفروشد که مار دستش را گزیده بود.