۰و آنک قصابانند بر گذرگاهها مستقر ..با کنده وساتوری خون آلود۰
و چه بغض مرگ آوری آنگاه که دژخیمان چارقد پیرزنی را با ضرب قداره خود گلگون کردند
و تو باید دم فرو می بستی
آهای مرد !با توام در آنسوی دیوار ....میشنوی ....هنوز هم قلیلی می خواهند به سان انسان زندگی کنند ....
تو برای آنها زنده بمان!
زنده بمان!
بمان!
((اینان دل به دریا افکنانند
به پای دارنده آتشها، زندگانی دوشادوش مرگ، پیشاپیش مرگ
هماره زنده از ان پس که با مرگ
وهمواره بدان نام که زیسته بودند
و تباهی از درگاه بلند خاطرشان شرمسار و سرافکنده میگذرد))