ستاره می گوید
دلم نمی خواهد غریبه ای باشم
میان آبی ها
ستاره می گوید
دلم نمی خواهد صدا کنم اما هجای آوازم
به شب
درآمیزد کنار تنهایی
و بی خطابی ها
ستاره می گوید
تنم درین آبی
دگر نمی گنجد کجاست آلاله
که لحظه ای امشب ردای سرخش را به عاریت گیرم
رها کنم خود را
ازین سحابی ها
;ستاره می گوید
دلم ازین بالا گرفته
می خواهم بیایم آن پایین
;کزین کبودینه ملول و
دلگیرم خوشا سرودن ها
و آفتابی ها
سلام اینا نویسنده جون! عالی بود. عالی بود. کلی ستاره ای بود. مرسی