ترانه آزادی

روزمره هایی در باب اجتماع و فرهنگ و ...

ترانه آزادی

روزمره هایی در باب اجتماع و فرهنگ و ...

دو سه خط ساده

 هوا سرد شده.سرد سرد. بوی نون برشته روی سماور اون سالها میاد…کلاه و دستکش و شال….و نوک دماغ سرخ شده حبیب.

بغل دستیم بود….

من عاشق شده بودم.باورت می شه ؟عاشق معلمم. اینو هیشکی نمی دونست.

و رضا… ! .ته سیگارهای کف خیابونو می کشید اینو من نباید به کسی میگفتم !این بزرگترین رازما بود!

آی آن روزهای دور….

صندلی‌های ساکتِ منتظر
     سایه‌روشنِ ایوان‌ها، میزها، پرده‌ها
              راستی در آن دور دستِ گمشده آیا
                      هنوز کودکی با دو چشمِ خیس و درشت، مرا می‌نگرد؟!

نظرات 1 + ارسال نظر
سفرکرده جمعه 27 آبان‌ماه سال 1384 ساعت 18:53 http://safarkarde.blogsky.com

نگاه کودک زیباست .....همین

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد