ترانه آزادی

روزمره هایی در باب اجتماع و فرهنگ و ...

ترانه آزادی

روزمره هایی در باب اجتماع و فرهنگ و ...

به یاد پرنده ای که بودنش زیبایی بهار بود و نبودنش غم پاییز.

"در ظهیر الدوله لابلای قبرهای مردگان که آدمی با دیدن آنها به شکست خویش ایمان می آورد ودر میان سنگ نبشته های بسیار سنگ مرمری هست که در زیر آن "دوام حیثیت آدمی" به زیر خاک رفته است"

 خیلی وقته که می خوام برم ظهیر الدوله .سر خاک فروغ.امروز شنیدم یکی سر قبر فروغ "فال فروغ" می فروشه.جالبه نه؟

همیشه معتقد بودم فروغ یکی از نمونه های جالب از زن ایرانیست.زنی که یکسره احساس بوده وتفکر.

زنی که در خیابان کوتاه زندگیش به همه جا سر زد.عشق را در کنار درد ومرگ را در آغوش زندگی سرود.او دردمندانه لذت می برد و هنر مندانه درد می کشید.او در مجال کوتاه زندگی هرگز به دنبال یک چیز خاص نرفت او رسالت خود را جستجو می پنداشت .

به جستجوی تو

بر درگاه کوه می گریم

در آستانه دریا وعلف

به جستجوی تو

در معبر بادها می گریم

در چاراه فصول

شاملو می گوید:"من هرگز ندیدم که فروغ چیزی را پیدا کند یا آن چیز قانعش کند......"

داشتم توی نامه های فروغ به ابراهیم گلستان می گشتم دیدم یه جایی این آرزو را داشته:"....نمی دانم رسیدن چیست اما بی گمان مقصدی هست که همه ی وجودم به سوی آن جاری می شود.کاش می مردم و دوباره زنده می شدم و می دیدم که دنیا شکل دیگریست .دنیا این همه ظالم نیست و مردم این خستگی همیشه خود را فراموش کرده اند ...."

هر چند در زمان زندگی کوتاه فروغ می پنداشتند که او از مردم جداست ولی پس از مرگ او همه دانستند که فروغ نه تنها با مردمان هم عصر خود که با همه مردمان پیش و پس از خود زیسته است.

فروغ یادگاریست از امروز ما برای آیندگان.آنان که بعدها ما را به قضاوت خواهندنشست.

فروغ را باز میکنم این شعر است:

"و این منم

زنی تنها

در آستانه فصلی سرد

در ابتدای درک هستی آلوده زمین

و ناتوانی این دستهای سیمانی ....

من سردم است

من سردم است و انگار هیچ وقت گرم نخواهم شد

ای یار ای یگانه ترین یار –مگر آن شراب چند ساله بود؟-......

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد