ترانه آزادی

روزمره هایی در باب اجتماع و فرهنگ و ...

ترانه آزادی

روزمره هایی در باب اجتماع و فرهنگ و ...

جهان را همین جا نگه دار پیاده می شوم.

" سیاره ی زمین
 پیوند می خورد
 با ماه
مریخ
با زهره
مشتری
و
 دست بلند و محتشم انسان
 یک روز
 خواهد رسید
تا کهکشان دور
 تا عمق کائنات
تا انفجار نور
دست بلند و محتشم انسان
اما
 کوتاه می شود
 هنگام دستگیری دست برادری !
"

هرروز که میومدم خونه یه پیرزن افغانی  سر راهم بود….با یه صورت چروکیده و نحیف . پریروز که برف می بارید  دیدم چادر رنگ پریدش خیس شده و پاهای لاغرشو جمع کرده تو بغلش . لرزش فکشو از سرما از دومتری می شد دید وجودش سراسر معنای درد بود.نمی دونم چرا ولی وقتی دیدمش سرم تیر کشید….قدمام رو تند کردم…امشب که می اومدم دیدم دم ایستگاه اتوبوس شلوغه ….یه عالمه پوله خرد و یه چادرمچاله که زیرش یه زن استخوناش از سرما ترکیده بود……

نظرات 3 + ارسال نظر
مسعود دوشنبه 26 دی‌ماه سال 1384 ساعت 00:08 http://massoudx12.blogsky.com

سلام

وب جالبی داری

اگه موافق باشی باهم تبادل لینک کنیم

خبر شو بده

¤مسعود از وب لاگ جادوهای ویندوز¤

بهزاد منفرد دوشنبه 26 دی‌ماه سال 1384 ساعت 22:38 http://behzad900.blogsky.com

باید گریه کرد بروزگار این سرنوشت

زهره دوشنبه 10 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 07:54

روزگار آدم رو بی رحم می کنه. اگه چند سال پیش همچین چیزی رو می دیدیم محال بود از کنارش رد بشیم ولی این روزا اونقدر مشکلات و معضلات زیاد شده که آدم مجبوره چشماشو رو خیلی چیزا ببنده.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد