ترانه آزادی

روزمره هایی در باب اجتماع و فرهنگ و ...

ترانه آزادی

روزمره هایی در باب اجتماع و فرهنگ و ...

چه مهربان مرا می نگری زن. آیا شویت در سفر است ؟

هوا خوش است
من از خورجینِ ماه
مشتی گندم و ترانه برداشته‌ام
تو هم برای پیراهنت
تکمه‌ی کوچکی از خوابِ ستاره بچین،
حیف است این همه حرف باشد وُ
از تو و ترانه و روشنایی نباشد!
باد شمال
همیشه از سمتِ شمال می‌وزد،
گول نخوری!

 

نمی دونم چند سال قبل بود….خیلی قبل…شاید 13 یا 14 ساله بودم .یه روز که از مدرسه بر می گشتم .تو همون کوچه تنگی که نزدیک مدرسه بود و منو می رسوند به خونه تودنیای خودم بودم، سرمو که آوردم بالا  دیدم یه دختر لاغر که یه چادر سیاه سرش کرده بود داره از روبرو م میاد  صورتش سفید بود عینهو برف هر کاری کردم نتونستم از صورتش چشم بردارم .چشم توی چشم شدیم .چشماش سیاه بود . یهو احساس کردم تمام خون بدنم جمع شد توی گوشام .داغ داغ.می خواستم بهش سلام کنم ولی جز چشمام هیچی در اختیارم نبود . از کنار همدیگه رد شدیم .کل ماجرا کمتر از 30 ثانیه بود.

یک هفته تموم یه ربع از مدرسه زودتر فرار می کردم که شاید دوباره از تو کوچه رد شه و ببینمش ولی هرگز دیگه ندیدمش .تا مدتها شبها سعی میکردم   به خاطر بیارمش .

دیشب خواب دیدم داره واسم شال گردن می بافه .

نظرات 5 + ارسال نظر
کشکول سه‌شنبه 22 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 01:38 http://kashkolans.blogsky.com

دیشب خواب دیدم داره واسم شال گردن می بافه... وارانه آواز می خوند نمی فهمیدم ولی آخرین کلماتش این جوری بود
مراد تتسود

احمدرضا شفیعا سه‌شنبه 22 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 02:32 http://anjoman-zizi.blogsky.com

تصور دنیایی که زن ذلیلی یک مرد تو اون افسانه است در وبلاگ رسمی انجمن زن ذلیلان جوان ...

ارشک سه‌شنبه 22 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 12:15 http://www.satsat.net

گاهی فانتزیهای هر کسی تا آخر عمر دنبالشه .من فکر می کنم قشنگیهای زندگی به همن هاس

مازیار چهارشنبه 23 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 14:26

مطالب خواندنی داری موفق باشی

ندا چهارشنبه 23 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 20:27 http://nena.blogfa.com/

چی بگم...منم یه خوابای عجیب غریبی تازگیا می بینم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد