ترانه آزادی

روزمره هایی در باب اجتماع و فرهنگ و ...

ترانه آزادی

روزمره هایی در باب اجتماع و فرهنگ و ...

مادر

سُرور با اونکه 50 سال بیشتر نداشت ولی چروکهای روی دست و چالهای روی صورتش از او یک پیرزن 70 ساله ساخته بود.روی دستاش می شد رد داس و زمختی خاک رو حس کرد. 18 سال بود که سرور روی زمینهای مردم کار می کرد ،از وجین کردن و کرت بندی گرفته تا میر آبی و شب بیداری سر زمین. وحالا از بر و روی جوانی دیگر خبری نبود و پوست سفیدش چند رنگ شده بود و دور لبهاش چروک.در مقابل تمام این سالهای بی سایه و پر درد فقط برایش یک پسر مانده بود ، جلیل 17 ساله بود و با مرارت سرور به شهر رفته بود و دیپلم گرفته بودو دکتری قبول شده بود و حالا در درگاه چوبی خانه ایستاده بود تا مادر بدرقه شهرش کند ،پیرزن که قامتش نیم قامت جوان بود سر جلیل را در آغوش گرفت و دستان حنا بسته و زبرش را بر سر جوان کشید ،سرش را بو کرد و پیشانیش را غرق بوسه ،بعد  از پر چارقد بلند ش که تا پایین کمرش بود   گره را باز کرد و اسکناسهای لوله شده را در آورد و آنها را به کف دست جلیل کشید و بعد خودش مشت جلیل را بست ،بعد هم انگشتر ش....گفت :مادر تو درست را بخوان من تا زنده ام نمی گذارم تو سختی بکشی.و جلیل با بقچه و چمدان سوار بر مینی بوس شد و مادر با اشک چشم بر جاده دوخت تا مینی بوس محو شد.
دو سال بعد جلیل بر گوری اشک می ریخت ،پیرزن به بیابان رفته بود تا اسفند جمع کند  و بفروشد که مار دستش را گزیده بود.


انتظار

"خواب دیده بودم بالای کوهی بلندم.
بالشِ کنارِ سرم خالی بود
ملحفه بوی ماه می‌داد
آمدم که بیایم، صبح شده بود
صبحِ روزِ جمعه‌ی فرهاد،
پرسه‌گردی در کوچه خوانده بود:
"انگار که موش‌خورده شناسنامه‌ی من!"
کنار پرده‌ی توری
یک سینی، دو استکان، حبه‌های قند،
و ...
- خانم سیگارِ ... مرا ندیدی!
همینجا بالای رَف، کنار کتابخانه بود
خدایا پس کی شنبه خواهد شد!
"

نماهنگ

یکی از جدید ترین برنامه های متنوع و شگفتی آور تلویزیون ترکیب تصاویر شادمانی مردم در  خلال مراسم افتتا حیه و مسابقات جام جهانی در آلمان با تصاویر رنج و مصیبت مردم نوار غزه است به همراه موسیقی متن : برخیز ای مسلمان !! بهر نجات قرآن ...
آدمی حیرت می کند از اینکه برای تحریک کردن احساسات مردم دیگر ابزاری مانده که استفاده نشده باشد؟؟

*قانون


"در کودکی بر روی درختی پیله کرم ابریشمی را که نزدیک زمان خروج پروانه بود دیدم. کمی منتظر ماندم و چون طول کشید تصمیم گرفتم به این کار شتاب بدهم. با حرارت دهانم پیله را گرم کردم تا پروانه خروج خود را آغاز کرد اما بالهایش هنوز بسته بود و لحظاتی بعد مرد..."
 " بلوغی صبورانه با یاری خورشید لازم بود اما من انتظار کشیدن را نمی دانستم.  آن جنازه کوچک تا به امروز یکی از سنگین ترین بارها بر روی وجدانم بوده اما باعث شد بفهمم که فقط یک گناه کبیره حقیقی وجود دارد یعنی فشار آوردن بر قوانین هستی. "

 

کازانتاکیس

FILL IN THE BLANK

بچه تر که بودم توی امتحانها  همیشه"جاخالی" ها را اشتباه پر می کردم

  ...هنوز هم پر کردن "جا خالی" ها را بلد نیستم.

این پرتقال دردناک

آخیش ! بالاخره راحت شدیم...واقعا پرتقال بزرگی بود ولی بهر حال رفت...حالا مثه همیشه بیاید واسه اینکه از عصبانیت جاییمون باد نکنه بگیم حریف قدر بود و بچه های ما از دل و جون مایه گذاشتن!

حالا یه 3 تا یی از آمریکای جنوبی و یه 2 تایی از اروپا توقابلمه داریم ،حالا اگه توجهات معنوی که همیشه شامل حال این بچه هاست اینبار هم شامل بشه و آنگولایی ها هم مثه این دو تا تیم اسیر تیم ما بشن و یه 3 ؛4 تایی هم اونا شرمندمون کنن دیگه خداروشکر از همه قاره های خاکی جای مهر رومون می مونه و با یه گونی توپ وخاطره به میهن اسلامی بر می گردیم.

 حالا همه بخونید:{ غریب برانکو...مظلوم برانکو...شهید برانکو}

از اونجایی که هیچ مربی ایرانی و اصولا هیچ ایرانی زبون ایرانی دیگرو نمی فهمه (آخرین بار آقای مایلی کهن مفتخر به برگزاری مراسم پر فیض دعای کمیل در کسوت مربیگری بود) تصمیم بر این شد یه فرنگی سر مربیگری تیم ملی مارو به عهده بگیره و چون مرحوم برانکو جز فرش و نفت هیچ اطلاعاتی راجع به ایران نداشت بنابراین با اولین تماس خام شد ولی خیلی زود آرزو کرد که ایکاش اسپرم مونده بود ولی ایران نیومده بود ولی دیگه دیر شده بود چون ایرانیا می خواستن برانکو اونارو ببره جام جهانی ، و بیچاره اونارو برد ولی این کافی نبود چون ایرانیا دلشون می خواست قهرمان جام جهانی شن تا تمام عقده هاشونو از زمان حمله اعراب و مغول اینجوری التیام ببخشند...ولی برانکو هر چی زور زد نتونست. چون ایرانیا افتخار می کردن که فوتبالشون رو از تو خرابه ها و خاکی ها شروع کردن و برانکو نمی تونست کسانی رو که تا 20 سالگی با توپ پلاستیکی بازی کردن قهرمان جام کنه...

حالا می گید چی کار کنیم ؟ اسم برانکوی کروات  رو عوض کنیم راحت می شیم؟  می خواید اسم کراوات رو بذاریم دستمال محمدی؟

ببینید ؛ ما وقتی دانمارک بهمون توهین کرد اسم شیرینی دانمارکی رو گذاشتیم شیرینی "گل محمدی" حالا چطوره چون یحیی گل محمدی باعث پنالتی شد اسمشو بذاریم یحیی دانمارکی !ها؟ بعد از بازی مکزیک پیشنهادی مطرح شده بود که اسم ذرت مکزیکی به "پف فیل محمدی " تغییر پیدا کنه که واقعا با استقبال فروشنده ها روبرو شد..در این بازی هم واسه اینکه اسم این پرتقال نامرد از تو دهن مردم بیفته اسم پرتقال رو بذاریم "نارنگی محمدی " چطوره؟ اصلا هر چی پرتقال خوردیم با تخم بخوریم که نسل  هر چی پرتقال منقرض شه ؟ فکره خوبیه نه؟