ترانه آزادی

روزمره هایی در باب اجتماع و فرهنگ و ...

ترانه آزادی

روزمره هایی در باب اجتماع و فرهنگ و ...

مرثیه ای برای یک تاریخ

این روزها آنچه از این سو و آن سو به گوش می رسد زمزمه هایی است در باب یک فیلم. فیلمی با نام سیصد. ساخته کمپانی هالیوودی برادران وارنر.فیلم که هنوز چندی نیست که به اکران عمومی در امریکا در نیامده هیاهوهای زیادی به خصوص در ایران به پا کرده است . هر چند من هر چه در اینتر نت جستجو کردم چیزی جز یک دموی 5 دقیقه ای از این فیلم بیشتر نیافتم لیکن به ظاهر این فیلم یک برداشت ذهنی از یک واقعه تاریخی در حدود سالهای 450 قبل از میلاد یعنی قریب به 2500 سال پیش است.

فیلم آنگونه که من یافتم و با تاریخ مطابقت دادم برشی از حوادث دوران خشایارشاه پادشاه هخامنشی و ولیعهد داریوش کبیر است .خشایارشاه پسر آتوسا دختر کورش بود که به واسطه نفوذ خود در دربار کورش توانست خشایار را به ولیعهدی دربار برساند . باز آنگونه که در تاریخ آمده خشایار بر خلاف اسلاف خود میلی به کشور گشایی نداشت و جنگهای زمان پادشاهی او محدود به سرکوب شورشهای حکومت های محلی و یاغی بود . تنها جنگ بزرگ دوره خشایار همین جنگیست که دستمایه فیلم 300 گشته و در آن خشایار از طریق یک ماشین جنگی بسیار پیشرفته و از طریق تنگه داردانل و از روی پلی که به دست مهندسان آن روز ایران زمین ساخته شده بود به خاک یونان وارد شدند . ایرانیان پس از تحمیل شکست به لشگر یونانیان مرکب از 7000 یونانی خود از تنگه دیگری عبور می کنند و از اینجاست که نویسنده داستان فیلم می کوشد با به نمایش در آوردن مقاومت 300 نفر از دلاوران اسپارتی در مقابل ارتش بزرگ ایران و کشته شدن اسپارتی ها یک به یک و تا آخرین نفر، این واقعه را حمل بر میهن پرستی یونانیان نماید. پس از آن ایرانیان به آتن رفته و به تلافی آتش زدن سارد ایرانی به دست یونانیان در زمان داریوش، معبد آتنه را آتش زدند و ...

 

فیلم هر چند بر اساس فیلمنامه ای نوشته یک نویسنده امریکایی در سالهای 80 میلادی ساخته شده است ولی بن مایه فیلم بر اساس نگاشته های هرودت مورخ یونانیست.

 

آنچه هویداست تاریخ باستان جهان از زمانی که بشر به درک آن نائل آمده سراسر جنگ و خونریزی بوده است و معابر تاریخی یکسره پوشیده از خون سربازانیست که به طمع کشورگشایی مرزهای وطن خود را می پیمودند.

این مقدمه به نسبه طولانی را از این باب نگاشتم که حدس می زنم تا چند روز آینده فیلم را می توانید از دست دستفروشهای کنارخیابان با دادن 500 تومان خریداری کنید .ولی ذکر چند خطی را در حاشیه این هیاهو ها گفتنی می دانم .] این توضیح  موجز را هم ضروری می دانم که تاریخ باستان ایران هر چند یکسره مایه افتخار نیست ولی بی تردید یکی از پیشرفته ترین و پایدارترین تمدنها ی بشریست که در کنار تمدنهایی همچون چین هنوز رگه هایی از زندگی در آن دیده می شود.[

 

توضیح ابتدایی اینکه وقتی کیهان و فلان سخنگو و فلان تریبون می آیند و آنچنان دفاع جانانه ای از خشایارشاه هخامنشی می کنند که اردشیر که پسر خشایار شاه است از او نکرده به مخاطب حق بدهید که روی سرشان اسفناج سبز شود . شاید آقایان تصور می کنند که مردم از یاد برده اند که در 27 سال پیش عده ای از مسوولان وقت  تازه به قدرت رسیده به قصد از بین بردن مظاهر طاغوت با بلدوزر جلوی تخت جشمید صف آرایی کرده بودند تا آنرا با خاک یکسان نمایند و اگر نبود مقاومت مردم محلی تخت جمشید و پارسه و طاق بستان و ...به همان سرنوشتی دچار می شد که مجسمه های بودا به دست طالبان شد. در عجبم که برخی ، این مردم را تا چه حد نادان و بی مغز  می پندارند و تا چه حد این ملت ستمدیده را دستاویز مطامع خو دمی نمایند. آخر خود بیندیشید کیهان را با تاریخ شاهنشاهی ایران چه تناسبیست؟ وکیل مدافعی شایسته تر از آقای سخنگو برای دفاع از تاریخ ایران وجود ندارد ؟ این تاریخ تا این اندازه یتیم است که قیمومیت آنرا اینان بر عهده گیرند؟

آقایان! از خود سوال کنید همین جوانانی که امروز انتظار دارید به دفاع از هویت خود , تاریخ خود , پدران خود بپردازند و بمب گوگلی منفجر کنند در کتابهای تاریخ دبستان و دبیرستان خود جز این خوانده اند که هخامنشیان و ساسانیان و اشکانیان حکومتهای یکسره فاسد و خودکامه ای بودند که نماد طاغوت و طاغوتی گری و کفر و آتش پرستی . اصلا شما به او اجازه داده اید که بداند داریوش کبیر و کوروش بزرگ که بوده اند و چه کرده اند؟ فرزندان ایران حتی نمی دانند تخت جمشید کجاست و تیسفون کجا....این چه انتظار یاوه ایست از آنان دارید....

 جالبتر آنکه چون تمام محصولات دیداری و نوشتاری در ایران باید از زیر تیغ سانسور خودخواسته و فرمایشی عبور کند و مشمول وموید نظر قدرت باشد ،آقایان می پندارند همه جای دنیا فرایند به این نحو است که حکومت ها برای پیگیری مطامع خود به هنرمندان پول می دهند و آنرا هدایت می کنند.

 

  و وای بر ملتی که عرق ملی آن را آنگونه به بیهوشی مطلق برده اند که امید به احیا آن  شاید آرزویی نا یاب باشد و خنده دار کسانی که می کوشند که این ملت مرگ تاریخی شده را حالا که محتاج حس میهن پرستی آنند به گزنک و نشتر فیلم سیصد و خلیج همیشگی فارس و سرود ای ایران احیا نمایند .

زنها و زنگوله ها

 

 

                          

 

"مامانی شلوارمو شستی؟

 

خانوم ! این لباس من چی شد ؟

 

...و خانوم با خوشرویی و خنده میگوید : بععععععععله! شستم ! شستم! و دست نوازش بر ماشین لباسشویی مدرن خود می کشد!"

 

اینها بخشی از تیزری ست که مدام از تلویزیون داخلی پخش می شود !

 

شاید به ظاهر این یک تبلیغ معمولی و گیرا برای یک لباسشویی باشد ، تبلیغی که یک خانه مدرن با امکانات فراوان واعضایی مدرن و منضبط را به تصویر بکشد ، لیکن با اندکی تعمق می توان در آن تصویری از" زن ایرانی" یافت که علیرغم مجهز شدن خانه اش به لباسشویی ، همه سراغ لباسهای چرکشان را از او می گیرند . این کلیشه های جنسیتی به وفور در تلویزیون که به عنوان رسانه ی همه گیر سطح پوشش بالایی دارد دنبال می شود. کلیشه هایی که در آن زنان، خانه داران و کدبانوهایی بالفطره و مردان نان آواران و مدیرانی بالذاتند. هرچند بخشی از این کلیشه ها مولود واقعیات ذهنی ، فرهنگی و مذهبی ایرانیانست ولی رسانه های شنیداری و دیداری عزم فراوانی برای بازتولید چنین کلیشه هایی دارند . اراده ای که در آن زن جایگاهی فراتر از آبریزگاه ظرفشویی ندارد . جالبتر آنکه در این تبلیغات کوشش فراوانی برای القا این آموزه است که دختران ایرانی باید رونوشتی از مادران خود باشند .در تبلیغی  مشابه دخترکی 5 یا 6 ساله کنار مادر خود کنار ظرفشویی، به زحمت روی نوک پنجه خود ایستاده و با دستکش مورد تبلیغ دستیاری مادرش را می کند.

این تصاویر جذاب در لفافه می کوشند ، تار و پود مرز بندیهای جنسیتی را محکم تر و تعریف شده تر کنند ، آنگونه که دختر6 ساله به ظرف شستن و گرد گیری و چادر به سر کردن عشق بورزد، مادر او به تمیز کردن تمام ظرف ها با یک قطره مایع ظرفشویی و پدر به خسته و مانده از سر کار باز گشتن!

طلاق یک زن ایرانی

                                

 

اگر سازگارتر بودم،

 

اگر زیبا تر بودم،

 

اگر جوان تر بودم،

 

اگر بیشتر بودم،

 

اگر به قول مادرم


" با پیرهن سفید رفته بودم و

با کفن برگشته "،

 

اما می خواهم بدانم چطور می شود خاکستری رفت و

 

خاکستر برنگشت ؟

چینه های بند انگشتی،مرزهای زندگی ما

گاه وقتی گوشهای خود را بگیری ، پنبه و موم بگذاری ، باز هیاهو ها آنچنان رسا هست که همه چیز را به وضوح بشنوی . گاه می خواهم به نشنیدن و ندیدن و مألا به موضع نگرفتن عادت کنم ولی  افسوس که پیکره ما در تهاجم  عوارض پیرامونی تراش می خورد و گاه می فرساید .

شاید از نجواها ی به فریاد بدل شده و درگوشی های تیتر روزنامه شده، اندکی دور شده باشیم  .همه یک چیز می گویند ، همه جا نقل یک موضوع است . فیلم ، سی دی ، هنرپیشه و.... اینها مانند یک بمب خوشه ای در سطح جامعه پخش  می شد و با سرعت غیر قابل باوری  دست به دست و سینه به سینه به همه جا گسترش  می یافت. دیگر کودک دبستانی نبود که فیلم کذا و کذا را ندیده باشد ، دیگر موبایل به دستی نبودکه فایل آن را درپستوی موبایل خود ذخیره نکرده باشدو... .

 ...همواره کوشیده ام برای اغنا ء ذهن علیل خویش نیز که شده آنچه را می بینم در حد بضاعت خویش حلاجی کنم شاید گره ای از ذهن گوریده خود باز کنم . برخی اتفاقات در پیرامون ما تلنگریست ، شاید ذهن های به خواب رفته ما اندکی بجنبد و طلسم رخوت بشکند . با خود می گویم مردم در این درگوشی ها چه چیز را می جویند ؟ این دست به دست شدنها انتقال چیست ؟ تبادل چند تصویر پورنو که حجمی چند ده برابر آن تمام وقت از تلویزیونهای خارجی پخش میشود؟ آیا جذابیت برای مردم صرفا وجود یک هنرپیشه  ی بینوای زن رده چندم  در این ماجراست ؟ به این می اندیشم که چرا همه ی مایی که داعیه احترام به حقوق یکدیگر و انتظار بهترین مدل حکومتی را داریم در اینچنین بزنگاههایی رخ از نقاب بیرون می کشیم و هر کدام عملکردی  چون روزنامه های زرد پیدا می کنیم و پاپارازی های بی جیره و مواجب می شویم!؟ دیگر نیاز به گشت و گذار سخت و طولانی در اینتر نت نیست ، اینترنت ایرانی بازار مکاره ای شده برای  عکسها و ویدیوهای شخصی افراد  . بیشترین آمار جستجوهای اینتر نت ایرانی برای عکسهای حمام و توالت فلان هنرپیشه سینماست .ما به اینجا سقوط کرده ایم ! ما را اینگونه پروراندند !
 آیا هیچ یک از همان کسانی که می خواهند دخترک را شلاق بزنند و منتشر کننده را به سیخ داغ بکشانند نمی دانند که هزاران هزار ساعت فیلم ضبط نشده و متهم لو نرفته هر روز در همین خانه ها و به دور از هر چشمی و هر دوربینی به روی پرده می رود ؟ اینست راه حل؟ اگر داشتن روابط خصوصی از منظر قانون خلاف است که هست ، پس بدانید و آگاه باشید که باروهای زندانها را باید به دور خانه ها ، به دور شهرها کشید . از خود بپرسید که به عوض بگیر و ببند و بزن برای حرمت فرد چه کرده اید؟ برای فرهنگ به قهقرا رفته ی این قوم....آیا اندیشیده اید که چرا  دخترک مرگ را بر زندگی در کنار من و تو رجحان داد؟ چرا میدان  را برای اندیشه ای که ملعبه قرار دادن حیثیت انسان ها برایشان سرگرمیست فراخ می کنیم؟بی شک به خاطر دارید رسوایی اخلاقی بیل کلینتن را و اندکی دور تر "واتر گیت" را . از یاد نبریم  هیچ کس رییس جمهور را به گناه داشتن روابط خصوصی تخطئه و مواخذه نکرد لکن اورا به جرم دروغ گفتن به مردم به دادگاه کشاندند که اولی را بی ارتباط به وظایف او ولی دومی را در پیوند با زندگی خود می دانستند .

 ....گاه می اندیشم همه قربانی هستیم ، من ، تو ، داروغه ما و...گاه می اندیشم آنچنان تن همه مان بو گرفته که بوی گندابی را که در آن می زییم نمی فهمیم ....

"...و

بیابان را سراسر مه گرفته ست

چراغ قریه پنهان است

موجی گرم در خون بیابان است

بیابان خسته،

لب بسته

نفس بشکسته

در هذیان گرم مه ، عرق می ریزدش آرام از

هر بند."

 

پای منبر رسانه ی ملی

اخیرا تلویزیون سیاست مجموعه سازی خود را بر روی نوعی ساختار مشخص متمرکز کرده است . مجموعه هایی که آشکارا جانمایه هایی مشترک دارند و در پی القا نوعی تفکر خاصند. این مجموعه ها که سال گذشته با سریال پر سر و صدای " او یک فرشته بود " آغاز شد ، امسال با مجموعه های تازه طیف وسیعی از بینندگان را به خود مشغول کرده است.

حقیر آنچنان در تکاپوی پیگیری سریالها نیستم ، لیکن هر سال در ایام ماه رمضان به تناسب زمان هر از گاه یکی از سریالهای پر رنگ ولعاب وطنی را می بینم . آنچه امسال پنهان و آشکار در این مجموعه ها مشهود است ،بهره جستن این سریالها از یک تعریف مشترک ، یا به نوعی فرمایشی شدن سناریوی آنهاست. چیزی که من آنرا نوعی نوحه یا موعظه خوانی به شکل نمایش یافته ی آن تعبیر می کنم.

با کمی دقت در می یابیم که تمامی این مجموعه ها می کوشد نوعی جنگ خیر و شر را به تصویر بکشد و با بهره کشی از جذابیت این پیکار طبیعی ضمن سر پوش گذاشتن بر ضعف قصه ، مطامع خود را پیگیر ی کند. زبان مشترک این سریال ها مجادلات انتزاعی شیاطین انسان نما در قالب کلاه بردار، نزول خوار، ربا خوارو... با فرشته های انسان نما در قالب کسانیست که اغلب سیمای مذهبی از آنها تصویر شده است.

صرفنظر از بررسی موردی این سناریوها ، اجماع این نوشته ها می کوشد با ایجاد فضاهای قطبی ، همانند هملت ، تصویر مطلوب نویسنده از موضوعات اجتماعی را به خورد مخاطب دهند.

نمایی که عمدتا در آن انسانهای نیک قائل به رعایت آموزه هایی خاص و در تقابل آن اهریمن ها، غیر مقید به ارزشهای تعریفی و تبلیغی هستند. این نوع القا جهت گیرانه که عمدتا با نوشتارهایی سطحی و معلول انگارانه همراه است تلاش می کند ضد قهرمانها را موجوداتی ماورائی معرفی کند و این واقعیت را کتمان کند که غالب این اهریمنها مولود بخشی از آموزه های تعریفی – تبلیغی هستند. جامعه ای مزورانه و ریا کارانه بی شک نتیجه مستقیم مرز بندیهای اجتماعی از قبیل درجه یک و دو دانستن شهروندن است که بسیاری بر آن پای می فشارند.جامعه ای مملو از ناسازگاریهای اقتصادی و اجتماعی از کلاهبردار و کلاش گرفته تا قاتل و خائن ، بیش و پیش از آنکه به ذات و نهاد انسانها وابستگی داشته باشد یک رستنگاه اجتماعی دارد . اگر قانون شکنی وجود دارد ،ضمن آنکه می بایست  خاطی را تخطئه کرد  می بایست زمینه های اجتماعی بروز و ظهور نابهنجاری را مو شکافانه بررسی نمود .

به عوض آنکه آسمان وریسمان به هم ببافیم تا وانمود کنیم با چند رکعت نماز خواند ن همه ی اهریمن ها اصلاح و در پایان ماه رمضان همه ی متخلفین تواب می شوند، نگاهی عمیق داشته باشیم و از ابراهیم و نمرود کردن آرتیست ها بپرهیزیم.

تزریق تفکرات هدف به مخاطب عام این سریالها هدفیست که تا اندازه زیادی تلویزیون به مدد بافتن تار و پود قصه به شیرینی های عامه پسند به آنها نائل آمده ، ولی آیا بهتر نیست به جای تحمیق افکار بینندگان ، رسانه ای با این طول و عرض و با صرف هزینه های چند صد میلیاردی از خزانه ملت اندکی به ریشه های آسیبهای اجتماعی و خاستگاه آنها بپردازد؟

حرمت بودن

زن از همان روز اول که ناگزیر شد چوب حراج  به تنش بزند این قانون را می دانست که "روسپی نباید عاشق شود"

کافی بود بقیه بفهمند که فلانی عاشق شده تا همه پسوند نامش واژه خراب را اضافه کنند.

زن تا صبح همه آوارگی ها و همه گرسنگی کشیدنهایش را  با چاشنی سیگار مرور کرد  . صبح که از تخت پایین می آمد  به پولهای بالای سرش نگاه کرد ،آنها را برداشت ، شمرد و سر جایش گذاشت.دست در کیفش کرد و گلهای خشک شده را که لای دستمال پارچه ای سفید بود کنار پولها باز کرد و رفت...

...مرد هنوز خواب بود.