-
من حقمو می خوام !
پنجشنبه 3 شهریورماه سال 1384 22:17
سال 1383، ساعت 9 صبح یک روز زمستانی در خیابان شریعتی .دخترک نحیف و استخوانی از یک پیکان اسقاطی که یکدفعه دوبله کنار خیابون می ایسته به زور پرت می شه بیرون . دخترک می دوه میره جلو ماشین وا می سته و با دادو فریاد می گه :" پولمو بدین . حقمو بدین . آبروتونو می برم ." دو تا پسر از ماشین می پرن پایین . به زور دست دخترک را...
-
یک چتر
سهشنبه 1 شهریورماه سال 1384 23:27
از زیر بارش یکریز تو که از ابر خاطره ام می باری فقظ می توان به یک چتر پناه برد یک چتر که تویی.
-
گناه
سهشنبه 1 شهریورماه سال 1384 00:10
گاهی گناه آنقدر سنگینی می کند که نان از دهان پرنده ای می افتد.... در این میان اگر چه کلاغ ها پلید ترین پرنده هایند اما همه دزد نیستند؛ من قالب صابونی را دیدم که عصر پاییزی پای پله پر پر می زد و هیییییییییچ کلاغی آنرا ندزدید تا بالغی که راه به مستراح می برد آنرا در دست رخوت ناکش فشرد و برد گاهی گناه آنقدر سنگینی می کند...
-
از بی کسی تا تنهایی
شنبه 22 مردادماه سال 1384 20:02
تنهایی احساس خوشایندیست... احساس وجود خود و احساس اینکه که آنچنان با خودی که نیازی به دیگر ی نداری. بی کسی بیماری دل است ؛ و.... تنهایی مرهم آن...
-
گلد کوست سراب یا واقعیت
سهشنبه 11 مردادماه سال 1384 22:25
دیروز اتفاقی یکی از رفقای قدیمو دیدم 6 سالی میشد که ندیده بودمش کلا هیاتش تغییر کرده بود اون آدم مثبت چند سال پیش حالا شده بود یه آدم بایه قیافه امروزی....اول نشناختمش ....میدونی بعد از 5 دقیقه صحبت اونم بعد از 6 سال صحبت رسوند به کجا؟گلد کوست....هر چند دیگه از اسمش هم حالم بهم می خوره ولی به اعتبار رفاقت سابق نیم...
-
در آستانه
دوشنبه 3 مردادماه سال 1384 23:11
باید اِستاد و فرود آمد بر آستان ِ دری که کوبه ندارد، چرا که اگر بهگاه آمدهباشی دربان به انتظار ِ توست و اگر بیگاه به درکوفتنات پاسخی نمیآید. کوتاه است در، پس آن به که فروتن باشی. آیینهیی نیکپرداخته توانی بود آنجا تا آراستهگی را پیش از درآمدن در خود نظری کنی هرچند که غلغلهی آن سوی در زادهی توهم ِ توست نه...
-
در محاق!
شنبه 1 مردادماه سال 1384 23:53
چند روز پیش داشتم مجله های قدیمی رو می دیدم یه زمانی واقعا جامعه مطبوعاتی ایران رو به رشد شده بود سا لهای 77 تا 80یادمه صبحها عصر آزادگان می خریدم عصرا آفتاب امروز....هفته نامه هم کیان بود....هم آبان...ماهنامه هم پیام امروز...جدا که معرکه بود یه ماه چشم می مالیدم تا پیام در بیاد....حقا که کارشون حرفه ای بود...مجله ها...
-
شرم بر شما باد
جمعه 31 تیرماه سال 1384 15:26
یادمه یه جایی می خوندم بالزاک وقتی بابا گوریو رو می نوشت وقتی رسید به ته قصه بر سر خود میزد و شیون کنان فریاد می کشید که بابا گوریو مرد یا وقتی که داشتند فیلم ژاندارک رو می ساختند لحظه سوزاندن ژاندارک همه عوامل سازنده فیلم گریه می کردند کوین کارتر یه عکاس خبری بزرگ بود یه بار زمانی که توی آفریقارفته بود تا از گرسنه...
-
برای شاملو
پنجشنبه 30 تیرماه سال 1384 16:39
۷سال پیش تازه یه کم شاملو رو میفهمیدم .توی شعرش عصیان بود ...فریاد بود....احساس می کردم یه "مرد "داره شعر میگه..........شعر شاملو واسم استواری می آورد ...همیشه ازخودم می پرسیدم مگه می شه یه کلام هم اونقد لطیف و آهنگین باشه که بتونی با چشم ببینیش هم اونقد خشن و برنده که بتونه سنگ رو بشکنه....شاملو برام دلنشین...
-
سه کبریت
جمعه 24 تیرماه سال 1384 10:43
سه کبریت یکی بعد از دیگری در شب روشن شده است اولی، برای دیدن چهرهی کامل تو دومی، برای دیدن چشمهایت آخری، برای دیدن دهانت و تاریکی محض برای یادآوری همهی اینها و فشردنت در میان بازوانم
-
سرزمین گوجههای سبز- هرتا مولر
جمعه 24 تیرماه سال 1384 10:40
کاری نمیتوانید بکنید. بعضی بچهها فقیر اند، چون پدر و مادری ندارند و بعضی دیگر فقیر اند، چون پدر و مادری دارند.
-
اینان دل به دریا افکنانند
چهارشنبه 22 تیرماه سال 1384 00:02
۰و آنک قصابانند بر گذرگاهها مستقر ..با کنده وساتوری خون آلود۰ و چه بغض مرگ آوری آنگاه که دژخیمان چارقد پیرزنی را با ضرب قداره خود گلگون کردند و تو باید دم فرو می بستی آهای مرد !با توام در آنسوی دیوار ....میشنوی ....هنوز هم قلیلی می خواهند به سان انسان زندگی کنند .... تو برای آنها زنده بمان! زنده بمان! بمان! ((اینان دل...
-
خسته ام!
دوشنبه 20 تیرماه سال 1384 22:47
خسته ام !خسته ام! خسته ام! آیا واقعا انسان شدن تجسد وظیفه بوده؟ در خوشبینانه ترین حالت به یک صدم آرزوهام هم نمیرسم.... خدا برای دفن آرزوهامون این عمر کوتاه رو به ما داده؟یا برای تلاش برای رسیدن به اونا؟ اونقدر خسته ام که حوصله سر و کله زدن با زندگی رو ندارم میذارم کارش و بکنه..... خیلی چیزارو نمیدونم خدا واسه چی...
-
نسبت جان انسانها
جمعه 17 تیرماه سال 1384 15:07
دیروز لندن شاهد انفجارهای پیاپی در این شهر بود50کشته دو صدها زخمی. این دومین عملیات تروریستی بعد از 11 سپتامبره . اولی در اسپانیا و دومی در انگلیس...بی شک این انفجارها انتقام گیریهای خونینی است که ریشه ایدیولوژیک داره... آمریکابعد از 11سپتمبر میلیاردها دلار هزینه کرد تا امنیت را برای مردم خود برقرار کند...بی شک...
-
یاد باد آن روزگاران یاد باد
جمعه 17 تیرماه سال 1384 11:31
ما را به خاطر بیاور ما را که تازه جوانانی 22 ساله بودیم شور عشق در سینه داشتیم وپیش از آنکه عاشق شویم سینه به خاک سپرده مردیم ما را به خاطر بیاور ما را که سینه سرخانی خنیاگر بودیم و ده به ده نه در آسمان و نه در کوهسار و نه بر شاخسار که در بازار پیش از آنکه آوازه خوان شویم بر شاخه تکیده از تکیه گاه خویش جان را سپردیم...
-
غرامت واسه ما اخه!
پنجشنبه 16 تیرماه سال 1384 11:48
میدونی نکته جالب کجاست؟کویت که همش به اندازه تهران هم نیست بخاطر حمله عراق الان سالهاست که داره از سهمی از نفت عراق به عنوان غرامت بر داشت می کنه اونوقت ما که ۸ سال کشورمون تبدیل به خاکستر شد صد ها هزار نفرجوون رو از دست دادیم ۱۰۰۰میلیارد دلار آسیب دیدیم.... حالا شازده ها میخوان واسمون ُخاله خوشرفتاری ُکنن و غرامتی که...
-
سربسته بگویم :خطر در راه است(هاشمی رفسنجانی)
پنجشنبه 16 تیرماه سال 1384 11:30
ظاهرا یک اراده مشترک در غرب برای بررسی پرونده های ایران به وجود آمده اینبار با رویکرد به بررسسی سابقه احمدی نژاد .بطور حتم غربیها فکر نمی کردند او انتخاب شود. انتخاب احمدی نژاداز یکسو شوک بزرگی برای دنیا بود و از سویی آخرین روزنه های امید به گفتگو را کور کرد...اقدامات اخیر هم یقینا مقدمه یک سناریوی خطرناک برای...
-
مامان و خدا
سهشنبه 14 تیرماه سال 1384 14:22
خدا به ما انگشت داده – مامان میگه،«باچنگال غذابخور.» خدا به ما صدا داده – مامان میگه،«جیغ نزن.» مامان میگه،«کلم بخور،حبوبات و هویج بخور.» ولی خدا به ما هوس بستنی شیره ای داده. خدا به ما انگشت داده – مامان میگه،«دستمال بردار.» خدا به ما آب گل آلود داده – مامان میگه،«شالاپ شولوپ نکن.» مامان میگه،«ساکت باش،خوابه بابات.»...
-
اینجا از اون جاهاست که آدم دلشو جا میذاره!
دوشنبه 13 تیرماه سال 1384 14:35
Apart from natural beauty, the unique architecture of the buildings with lattice windows and exquisite decorations attract many tourists each year,Due to its original architecture
-
سمفونی رنگها
دوشنبه 13 تیرماه سال 1384 13:37
خونت را شرابی ساختند سرخ تر از همه رویاهایی که بی تو گذشتند سرخ تر از همه آن قدمهایی که تو برداشتی و کسی باران را به خاطر نیاورد بیا با هم بخندیم بیا با هم،در همین گوشه از دنیا که فقط مال من و توست لحظه ای فقط لحظه ای تنها باشیم
-
رقص گریه
یکشنبه 12 تیرماه سال 1384 17:26
دیشب داشتم live8 رو میدیدم بزگترین کنسرت تاریخ به نفع گرسنگان آفریقا....اون بالا نوشته بودن :آدمای توی یه اتاق هم میتونن سرنوشت دنیا رو عوض کنن...ما میتونیم تاریخ رو تغییر بدیم...آفریقایی بشکن میزدن دقت کردم دیدم دارن به انگلیسی میگن تو فاصله یک بشکن یه کودک تو آفریقا میمیره...
-
صبح بخیر جناب خاتمی!
یکشنبه 12 تیرماه سال 1384 16:58
ببینید : آخ که زور داره!آخ آدم میسوزه خاتمی بعد از ۸ سال تو همین ۱ماهه میخواد<< ریشه فتنه را بخشکاند>>هیییییییییییییا !!!!!کی میره این همه راهو...بابا یواش تر بذار ماهم برسیم
-
کولی! به حرمت بودن
جمعه 10 تیرماه سال 1384 19:02
کولی! به حرمت بودن, باید ترانه بخوانی شاید پیام حضوری, تا گوشها برسانی دود تنوره ی دیوان, سوزانده چشم و گلو را برکش ز وحشت این شب, فریاد اگر بتوانی هر دیو شیشه ی عمرش, در بطنِ ماهی سرخی ماهی شناور آبی, کِش راه و رخنه ندانی هر دختری سرِ دیوی, بنشانده بر سرِ زانو چونان که کنده ی هیزم, برشِمش نقره نشانی دیوانِ تشنه ی...