-
به کجا چنین شتابان؟
جمعه 23 دیماه سال 1384 19:41
امروز داشتم به این فکر می کردم این تکنولوژی ممالک استکباری چه تاثیر شگفت انگیزی بر روی ثواب و گناه و حسنه و قبیحه ما داشته. مثلا اوایل اسلام رو فکر کنید شهادت تعریفش این بود یه مسلمون بره به پیکار لشگر کفر و یه تیری از چله کمونی یا یه شمشیری خنجری نیزه ای بخوره بهش و کشته بشه .کی فکرشو می کرد یه روز یه موجود غول پیکر...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 23 دیماه سال 1384 13:34
آخر الزمان ما داشتم پیوندهامو می دیدم به نوشته مهدی جامی برخورد کردم .به نظرم جالبه!بخونیدش! در ضمن این سایت هم سایته آماری خوبیه!ببینیدش.....هزار ماشالله همیشه تو نزول بلا پیشتازیم.... «زمانی بود که توپخانه عثمانی سپاه ایران صفوی را شگفت زده می کرد و نظم آن را به هم می ریخت و به شکست می کشانیدش. توپخانه نشانه...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 21 دیماه سال 1384 22:24
به همه توصیه می کنم برای تفرج و رفع خستگی روزانه هر شب اخبار شبانگاهی 21 تلویزیون گل و بلبلمون رو ببینید قول می دم بعد از مدتی افسردگیتون درمان بشه. امشب اخبار با یک فضای نوستالژیک و حزن آور ناشی از سقوط هواپیمای "فالکان"شروع شد پس از این گزارش نوبت به انعکاس اخبار مربوط به سفر رییس جمهور به استان هرمزگان رسید گزارشی...
-
رسانه ملی ؛رسالت اطاع رسانی!
دوشنبه 19 دیماه سال 1384 20:17
عصر که اومدم خونه همونجور خسته و خیس نشستم پشت کامپیوتر.... بی بی سی نوشته بود:" یک هواپیمای فالکن متعلق به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در شمال غرب ایران سقوط کرده است و تعدادی از مقامات ارشد سپاه، از جمله احمد کاظمی، فرمانده نیروی زمینی سپاه، کشته شده اند. " حسابی جا خوردم. ظرف یکماه این دومین هواپیماییه که...
-
اپوزیسون به سبک ایرانی
دوشنبه 12 دیماه سال 1384 23:26
کسانی که تجهیزات دریافت تلویزونهای خارجی را دارند(که از قضا بسیارند)به حتم در سالهای اخیر مهمان تازه ای در خانه یشان راه یافته .مهمانی که شاید زیاد هم خوانده نباشد:"تلویزیونهای فارسی زبان لس آنجلسی." شاید آنروزی که اولین تلویزیون فارسی زبان حدود 6 سال پیش پا به عرصه رسانه گذاشت هیچ کس از آینده آن تصور روشنی نداشت .اما...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 10 دیماه سال 1384 23:15
همکار گرامی خانم بنی یعقوب چندی پیش گزارشی تهیه کرده بود از زندان زنان در استان گلستان که ذیلا آن را می خوانیم:با چادرهای رنگی گلدارشان دایره وار در اتاق کوچک نشسته اند. نگاهم می کنند. نگاه هایی که لحظه ای بر یک نقطه ثابت نمی ماند. نگاه هایی بی پناه و رمیده. از چشمان بعضی هایشان اضطراب می بارد. اضطرابی همراه با...
-
برره در پرتیراژترین روزنامه جهان
پنجشنبه 8 دیماه سال 1384 09:54
روزنامه نیو یورک تایمز در شماره 27 دسامبر خود به نقل از رویترز تحلیلی را منتشر کرده پیرامون سریال "شبهای برره" امروز داشتم می خوندمش به نظرم جالب اومد متن زیر ترجمه اونه که در بضاعت انگلیسیه حقیر امیدوارم خوب شده باشه: " ساعت 8 عصر ایرانیان شاهد پخش برنامه طنزی هستند که واقعیاتی از تخلف ‘رشوه خواری و فساد را در بیانی...
-
به یاد پرنده ای که بودنش زیبایی بهار بود و نبودنش غم پاییز.
چهارشنبه 7 دیماه سال 1384 12:38
"در ظهیر الدوله لابلای قبرهای مردگان که آدمی با دیدن آنها به شکست خویش ایمان می آورد ودر میان سنگ نبشته های بسیار سنگ مرمری هست که در زیر آن "دوام حیثیت آدمی" به زیر خاک رفته است" خیلی وقته که می خوام برم ظهیر الدوله .سر خاک فروغ.امروز شنیدم یکی سر قبر فروغ "فال فروغ" می فروشه.جالبه نه؟ همیشه معتقد بودم فروغ یکی از...
-
تا شب یلدا نرودصبح صادق ندمد
چهارشنبه 30 آذرماه سال 1384 13:34
امشب درازترین شبه ساله .همیشه همه واسه اونی دست وپا می زنن که با بقیه فرق می کنه.امشب هم باهمه شبا فرق میکنه فرقش هم اینه که خورشیده فرداش دیر تر بالا می آید. همیشه شب نماد سیاهی و نا امیدی بوده حکایت بزرگداشته یلدا هم شاید اینه که همه دور هم جمع می شن تا با این سیاهی پیکار کنن تا به عشق نور خورشید فردا پنجه در پنجه...
-
تو ، ای زن ای زن جوینده ی راه چراغی هم به راه من فراگیر
جمعه 25 آذرماه سال 1384 22:57
گاهی وقتی در خیابانهای تهران که قدم میزنم متوجه نسبت قابل توجه زنان ودختران به مردان می شوم. آمار رسمی هم حکایت از تفاوت فاحش تعداد زنان و مردان در یک بازه سنی مشابه دارد.این نسبت کمی در کنار افزایش سطح آگاهیهای زنان به دلیل تحصیلات آکادمیک زنان ایران رامی تواند وارد مرحله تازه ای در تاریخ سازد. سالها مرد ایرانی با...
-
دیشب ماما نتو ندیدم آیدا؟
پنجشنبه 24 آذرماه سال 1384 13:28
بعد از مدتها دوباره رفتم سینما.در کویر فیلم این روزها و باتوجه به سابقه فیلمسازی رسول صدر عاملی "دیشب بابا تو دیدم آیدا" رو ترجیح دادم. فیلم حول مسایل یک دختر نوجوان می گردد .دختری که تصویر آن در فیلمهای صدر عاملی یک کلیشه است. بعد از دختری با کفشهای کتانی و ترانه این سومین فیلم صدر عاملی در حوزه دختران نوجوان است ....
-
این مطلب کاملا غیر سیاسی است!
دوشنبه 21 آذرماه سال 1384 23:20
شاید این تنها اصلی باشد که بتوان در قرن حاضر بر سر آن توافق کرد:هر چارچوب و نظامی را مردم می سازند و مردم تحمل می کنند. این را از این باب گفتم که گاه و بیگاه از نظام و دولت وچه و چه و چه ننالیم.بی تعارف بپذیریم که در این آشوبناک حاضر ما نیز نقش کمرنگی نداریم.آری درست است که میگویند احترام امامزاده با متولی آن است و...
-
آرزوهای مرا در خواب نی لبکی شکسته ندیدید؟
شنبه 19 آذرماه سال 1384 23:03
یادته فرهاد که می گفت :"غروب سه شنبه خاکستری بود" دل آدم می گرفت......حالا صبح و عصروشبمون شده خاکستری. شده سیاه. کاشکی می شد پر زد و رفت یه جای دور. یه جایی که دلیل اشکات دیگه دود ماشینا نباشه. جایی که آسمونش آبیه مایل به خدا باشه. . من هم مثل تو خسته ام یعنی جای کوچک دوری هم نیست من خودم را بردارم از دست این همه...
-
جهاز مرگ
چهارشنبه 16 آذرماه سال 1384 11:20
بفرمایید یک لیوان مرگ ! شاید این سرزمین تنها نقطه ای در جهان باشد که در آن جان انسانها بهایی ندارد شاید این سرزمین تنها نقطه ای در جهان باشد که هیچ کس در ازای مرگ انسانها پاسخگو نیست.راستی به این فکر کرده ایم به جزاین جان چه داریم ؟خوب یادم است که چندی پیش شهردار یکی از شهرهای ژاپن به این دلیل که ترنی از خط خارج شد هر...
-
به جز این راهتان نیست
دوشنبه 14 آذرماه سال 1384 23:34
امروز عصر که داشتم برمی گشتم خونه دیدم توی پیاده رو جمعیت زیادی جمع شده .کنجکاو شدم که ببینم چی شده دیدم همه جلوی یه تلویزیون میخکوب شدن .تلویزیون داشت گنبد و بارگاه نشون می داد فکر کردم از این سی دی های نوحه اس اما دیدم یارو یه مقوای بزرگ چسبونده بالای تلویزیونش که روش نوشته:سی دی سگ پناهنده به حرم امام رضا رسید....
-
دیروز که باز می گشتم
شنبه 12 آذرماه سال 1384 22:39
دیروز که باز می گشتم، همه ی راه را آفتاب غروب می کرد. می دانی غروب چیست؟ آن بالا، ابرها چون کوه ها می ماندند: دیواری در افق برکشیده، سیاه در دل کویر. می دانی کویر چیست؟ در راه بازگشت، در تمام راه، آفتابی دردل کویری غروب می کرد. می دانی دل چیست؟
-
هر کی کمر بند نبنده خره!
سهشنبه 8 آذرماه سال 1384 01:15
از بحران های اخیر جمعیت پایتخت نشین در این روزها درگیری با کمربند ایمنیست...بعد از اینکه از 15 آبان ماه استفاده از کمربند ایمنی اجباری وسوار شدن بیش از یک مسافر در صندلی جلو ممنوع شد شاید خیلی ها یک نفس راحت کشیدن که آخیش بالاخره تو اینجا هم مردم قراره مثله مملکتهای متمدن از اتومبیل استفاده کنن ولی افسوس و صد افسوس که...
-
زاویه
یکشنبه 6 آذرماه سال 1384 09:55
آقا تو رو خدا این گوشه سفره مارو هم نفتی کن در حالیکه همه ایرانیان منتظر بشکه های نفت بر سرسفره های خود بودند برای سومین بار وزیر پیشنهادی هم نتوانست رای لازم را کسب کند وقتی خوب هم فکر کنیم می بینیم که حق هم با مخالفان است آخه بابا جان شوخی که نیست بردن این همه نفت در خانه مردم مگر الکیست؟ . تازه باید همه سفره ها هم...
-
مونولوگی در مایههای کرکری
جمعه 4 آذرماه سال 1384 01:13
آهای! تو که صدامو نمیشنفی. تو که نخواستمت و اومدی حالا که میخوامت و نمیای، به اون بابات بگو فکر نکنه فکل میبنده سوار اتول از ما بهترون میشه کسیه. من این همه را رو از پایین شهر گز نکردم مجیزشو بگم. حالیته؟ بذا روشنت کنم من اهل مالوندن نیستم. یا دستو تو دسم میذاره یا چی؟ همهی زندگیشو به آتیش میکشم. نبینم سوسول...
-
دندانت بشکند تبر
دوشنبه 30 آبانماه سال 1384 13:06
منوچهر آتشی هم رفت....همانند همه آنهایی که در گوشه و انزوا آب شدند. مگر یک تاریخ چند بار شانس داشتن نوابغی اینگونه را به یک ملت می بخشد که ما اینچنین نا سپاسیم...کمتر از یک هفته قبل از مرگ آوردندش چند سکه ای به او دادند دریغ که که تاب نیاورد و خاک بر چهره ماندگارش مهر خاموشی گذاشت... این شعر را آتشی برای رفتن شاملو...
-
قبول!همه شما فرشته اید.....
شنبه 28 آبانماه سال 1384 11:15
در شب های ماه رمضان سریالی از شبکه دوم پخش می شد با نام "او یک فرشته بود"سریالی که سر و صدای زیادی پیرامون خود به پا کرد... شاید این سریال اولین مجموعه ای بودکه برای خوراندن پیام خود به مخاطب دست به دامن به تصویر کشیدن "شیطان" شد....تصویری آنچنان کم خرج و پیش پا افتاده که تاریخ فیلمسازی به یاد ندارد...جالب اینجاست که...
-
دو سه خط ساده
جمعه 27 آبانماه سال 1384 17:41
هوا سرد شده.سرد سرد. بوی نون برشته روی سماور اون سالها میاد…کلاه و دستکش و شال….و نوک دماغ سرخ شده حبیب. بغل دستیم بود…. من عاشق شده بودم.باورت می شه ؟عاشق معلمم. اینو هیشکی نمی دونست. و رضا… ! .ته سیگارهای کف خیابونو می کشید اینو من نباید به کسی میگفتم !این بزرگترین رازما بود! آی آن روزهای دور…. صندلیهای ساکتِ منتظر...
-
مالنا
پنجشنبه 26 آبانماه سال 1384 02:24
دوباره ّمالنا ّ رو دیدم.یه حس به آدم می ده !یه حس غریب...آخره فیلم میگه:من از او فرار می کردم !از امیال و از پاکی او!زمان گذشت ومن زنهای بسیاری را دوست داشتم.هنگامی که آنها مرا در آغوش می گرفتند و می پرسیدند که آیا آنها را فراموش خواهم کرد؟می گفتم آری فراموشتان خواهم کرد اما تنها کسی که هرگز او را فراموش نخواهم کردکسی...
-
اینجا زرد است
سهشنبه 24 آبانماه سال 1384 11:59
حتما پیش اومده که دم پیشخون یه روزنامه فروش وایسی و به روزنامه ها نگاه کنی .حتما هم متوجه حجم زیاد مجلات زرد شدی!مجله هایی که انگار تیتر همشون از یکجا میاد..."محل تجمع دختران فراری"بیتا سر دسته گلد کویستی ها "رد پای گلد کویست در یک قتل"قوانین جدید معافیت سربازی" گلزار خیانت کرد "آگهی استخدام بانک ملت و شرکت فاضلاب...
-
(جمعه، 20 آبان، 1384)(شنبه ۲۱آبان ۱۳۸۴)
یکشنبه 22 آبانماه سال 1384 10:01
جمعه :آب اهل آواز رفتن است دلم یه شمال می خواد !یه جاده مه گرفته !ماشینی که کلمو بچسبونم به شیشو و شیشه از گرمای نفسم بخار کنه بعد روی شیشه دم کرده بنویسم: دلم را حتی نگاهی نمی لرزاند می ترسم مرده باشد. امروز یکی هواییم کرد. لهجش هوای شرجی و بارون شمال رو یادم اورد.خسته این شهر بی در و پیکر شدم. شاملو راست می گفت که...
-
سره زمستونو آوارگی ما!
یکشنبه 15 آبانماه سال 1384 12:35
حقیقت ماجرا اینجاست که همون شبی که این وبلاگ رو یه کمی انگولک کردیم یهو کل blogskyکن فیکون شد و مدیران blogsky تصمیم گرفتند طرحی نو دراندازند بگذریم که در این طرح نو در انداختن صفحه بیچاره ما ۳ روز گم شده بود القصه تصمیم گرفتیم جل وپوستمنو رو برداریمو فعلا ار اینجا بریم بعد از ۳ روز تحقیقات محلی یه سرپناه تازه گیر...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 12 آبانماه سال 1384 23:09
دیر رسیدیم به این دامنه، دیر! دیر است دیگر ساعتی حدود همین هوا حوصله میکنیم: استکانی چای سیگاری شریکی استراحتی کوتاه ...! هنوز هم شنیدنِ آوازِ مرغ سَحَر شوق عجیبی دارد باد پُر از غصهی چیزهای درگذشته است اشتباه نکن! دَمدَمای صبح حدودِ ساعت پنج بامداد راه خواهیم افتاد "بامداد" بر این باور است که بنا به پایداریِ دریا...
-
دچار
چهارشنبه 11 آبانماه سال 1384 11:46
می دونی....اگه از من بپر سن عاشق شدن یعنی چی؟یا آدم از کجا بفهمه عاشقه می گم اون موقعی که دیگه ندونی داری چی کارمی کنی یعنی یه سر در گم یه اسیر یه مبهوت باشی.. فکر کنم شاملو یه جایی میگه:.... وعاشق یعنی دچار حتما دایی جان ناپلون (نوشته ایرج پزشزاد)رو خوندی یا فیلمشو دیدی یه جاش سعید از باغبون خونه خان دایی می پرسه آدم...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 9 آبانماه سال 1384 23:05
هدایت همون اوله بوف کور می گه: در زندگی زخمهایی هست که مثل خوره در انزوا روح را آهسته در انزوا می خورد و میتراشد . این دردها را نمیشود به کسی اظهار کرد، چون عموما عادت دارند که این دردهای باورنکردنی را جزو اتفاقات و پیش آمدهای نادر و عجیب بشمارند و اگر کسی بگوید یا بنویسد، مردم بر سبیل عقاید جاری و عقاید خودشان سعی می...
-
آرزوهای با دود نوشته
شنبه 7 آبانماه سال 1384 23:33
...بچه تر که بودم همیشه فکر می کردم فقط این مردان که می تونن سیگار بکشن برای همین هم وقتی واسه اولین بار پیرزنه همسایه رو دیدم که تنباکو رو لای کاغذ می پیچه و سیگار درست می کنه داشتم شاخ در می اوردم راستش فکر می کردم امکان نداره که اون یه زن باشه و سیگار بکشه بعدش هم یه روز وقتی دیدم چن تا تار مو بالای لبشه مطمن شدم...